30nama
film cinema

«فروزان»؛ ستاره درخشان سينماي ايران

 

«فروزان»؛ ستاره درخشان سينماي ايران

 

فروزان -=- Parvin Kheyrbakhsh -=- Forouzan

 

اطلاعات در ويكي‌پديا، دانشنامهٔ آزاد :

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86

 

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Forouzan

 

 

https://tr.wikipedia.org/wiki/F%C3%BCruzan_(oyuncu)

 

 

اطلاعات در بانك جامع اطلاعات سينماي ايران (سوره سينما) :

 

http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138205182050/

 

 

اطلاعات در بانك اطلاعات اينترنتي فيلم‌ها (IMDb) :

 

http://www.imdb.com/name/nm1145299/

 

 

********************************************

 

فروزان

نام اصلي: پروين خيربخش

 زندگينامه :

پروين خيربخش (فروزان) در سال ۱۳۱۶ متولد شد. از سال ۱۳۴۱ با دوبله و گويندگي در نقش هاي دوم و سوم فعاليت خود را آغاز كرد و تا سال ۱۳۴۴ ادامه داد. از سال ۱۳۴۲ با بازي در فيلم هاي «ساحل انتظار» به كارگرداني سيامك ياسمي به عنوان بازيگر شروع به كار كرد و تا سال ۱۳۵۶ در سينما فعال بود. او در 58 فيلم بازي كرد و به عنوان نماد و نماينده «فيلمفارسي» و هويت زن در اين نوع فيلم ها شناخته شد. فروزان در كارنامه مفصل بازيگري خود فقط يك فيلم با يك كارگردان موسوم به موج نو دارد: «دايره مينا» با داريوش مهرجويي (۱۳۵۴). اكثر فيلم هاي او آثار شاخص فيلمفارسي هستند؛ فيلم هايي مثل «انسان ها» (مهدي ميثاقيه،۱۳۴۳)، «گنج قارون» (سيامك ياسمي، ۱۳۴۴)، «شمسي پهلوون» (سيامك ياسمي، ۱۳۴۵)، «غروب بت پرستان» (اسماعيل كوشان، ۱۳۴۷)، «سرگذشت چهار درويش» (امين اميني، ۱۳۴۷)، «بهشت دور نيست» (اسماعيل رياحي، ۱۳۴۸)، «مالك دورزخ» (امير شروان، ۱۳۴۸)، «رام كردن مرد وحشي» (كمال دانش، ۱۳۴۹)، «حيدر» (فريدون ژورك،۱۳۵۰)، «ساحره» (كامران قدكچيان، ۱۳۵۱)، «ناخدا» (امير شروان، ۱۳۵۲)، «خداحافظ كوچولو» (رضا عقيلي، ۱۳۵۴) و «پشت و خنجر» (ايرج قادري، ۱۳۵۶) و تعداد اندكي فيلم متعلق به فيلم سازان موج سوم: «رقاصه شهر» (شاپور قريب، ۱۳۴۹)، «بابا شمل» (علي حاتمي، ۱۳۵۰)، «بدنام» (شاپور قريب، ۱۳۵۰)، «قلندر» (علي حاتمي، ۱۳۵۰) و «دشنه» (فريدون گله، ۱۳۵۱). فروزان همانقدر كه در سال هاي دهه ۱۳۴۰ در سينما فعال بود و عمده فيلم هايش را در فاصله سالهاي ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ بازي كرد از ۱۳۵۳ به بعد فعاليت چنداني نداشت و فقط در دو سه فيلم به ايفاي نقش پرداخت. درباره او اين را هم بايد اضافه كرد كه در سال ۱۳۴۸ در نخستين جشنواره سپاس برنده جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن براي فيلم «تنگه اژدها» (سيامك ياسمي، ۱۳۴۷) شد.

***************

فيلم شناسي :  بازيگر (۵۸) / تهيه كننده  (۱)

 فيلم شناسي :   بازيگر , تهيه كننده

بازيگر  : (۵۸) مورد

(۱۳۵۰)(۱۳۴۰)

۱ -  دايره مينا (۱۳۵۷)

۲ -  سرسپرده (۱۳۵۶)

۳ -  خداحافظ كوچولو (۱۳۵۴)

۴ -  قرار بزرگ (۱۳۵۴)

۵ -  پريزاد (۱۳۵۲)

۶ -  ناخدا (۱۳۵۲)

۷ -  خاطرخواه (۱۳۵۱)

۸ -  دشنه (۱۳۵۱)

۹ -  ساحره (۱۳۵۱)

۱۰ -  ظفر (۱۳۵۱)

۱۱ -  قلندر (۱۳۵۱)

۱۲ -  ميخك سفيد (۱۳۵۱)

۱۳ -  آتشپاره شهر (۱۳۵۰)

۱۴ -  ايوب (۱۳۵۰)

۱۵ -  بابا شمل (۱۳۵۰)

۱۶ -  حيدر (۱۳۵۰)

۱۷ -  خوشگل محله (۱۳۵۰)

۱۸ -  اسير خشم (۱۳۴۹)

۱۹ -  جعفر و گلنار (۱۳۴۹)

۲۰ -  رام كردن مرد وحشي (۱۳۴۹)

۲۱ -  رقاصه شهر (۱۳۴۹)

۲۲ -  سوگلي (۱۳۴۹)

۲۳ -  عروس بيانكا (۱۳۴۹)

۲۴ -  مردي از جنوب شهر (۱۳۴۹)

۲۵ -  امشب دختري مي ميرد (۱۳۴۸)

۲۶ -  بهشت دور نيست (۱۳۴۸)

۲۷ -  تك خال (۱۳۴۸)

۲۸ -  ستاره فروزان (۱۳۴۸)

۲۹ -  شهر آشوب (۱۳۴۸)

۳۰ -  عدل الهي (۱۳۴۸)

۳۱ -  مالك دوزخ (۱۳۴۸)

۳۲ -  معجزه قلبها (۱۳۴۸)

۳۳ -  بازي عشق (۱۳۴۷)

۳۴ -  بر آسمان نوشته (۱۳۴۷)

۳۵ -  بسترهاي جداگانه (۱۳۴۷)

۳۶ -  تنگه اژدها (۱۳۴۷)

۳۷ -  چرخ بازيگر (۱۳۴۷)

۳۸ -  چهار درويش (۱۳۴۷)

۳۹ -  دختر شاه پريون (۱۳۴۷)

۴۰ -  ستاره هفت آسمان (۱۳۴۷)

۴۱ -  غروب بت پرستان (۱۳۴۷)

۴۲ -  يوسف و زليخا (۱۳۴۷)

۴۳ -  دالاهو (۱۳۴۶)

۴۴ -  دروازه تقدير (۱۳۴۶)

۴۵ -  شكوه جوانمردي (۱۳۴۶)

۴۶ -  گوهر شب چراغ (۱۳۴۶)

۴۷ -  هفت شهر عشق (۱۳۴۶)

۴۸ -  شمسي پهلوان (۱۳۴۵)

۴۹ -  شوخي نكن دلخور مي شم (۱۳۴۵)

۵۰ -  فرار از حقيقت (۱۳۴۵)

۵۱ -  مردي از تهران (۱۳۴۵)

۵۲ -  هاشم خان (۱۳۴۵)

۵۳ -  ده سايه خطرناك (۱۳۴۴)

۵۴ -  عروس دريا (۱۳۴۴)

۵۵ -  گنج قارون (۱۳۴۴)

۵۶ -  انسان ها (۱۳۴۳)

۵۷ -  لذت گناه (۱۳۴۳)

۵۸ -  ساحل انتظار (۱۳۴۲)

 

**********

تهيه كننده  : (۱) مورد

(۱۳۴۰)

۱ -  امشب دختري مي ميرد (۱۳۴۸)

 

***********

 

 

فروزان

از ويكي‌پديا، دانشنامهٔ آزاد

پروين خيربخش با نام هنري فروزان (زاده ۴ شهريور ۱۳۱۶ در بندر انزلي-درگذشتهٔ ۴ بهمن ۱۳۹۴ در تهران) بازيگر سينما و دوبلور ايراني بود.

فيلم دايره مينا (۱۳۵۷) به كارگرداني داريوش مهرجويي تنها فيلم فروزان در سينماي موسوم به موج نو است اما او در فيلم‌هاي كارگردانان صاحب‌نامي مانند علي حاتمي، فريدون گله، شاپور قريب نيز حضور داشت. فيلم‌هاي گنج قارون، دالاهو، گوهر شب چراغ، خاطرخواه، دشنه، باباشمل و هاشم خان از فيلم‌هاي مشهور و پرفروش او بودند.

زندگي‌نامه :

پروين خيربخش (فروزان) در ۴ شهريور ۱۳۱۶ متولد شد. از سال ۱۳۴۱ با دوبله و گويندگي در نقش‌هاي دوم و سوم فعاليت خود را آغاز كرد و تا سال ۱۳۴۴ ادامه داد. از سال ۱۳۴۲ با بازي در فيلم ساحل انتظار به كارگرداني سيامك ياسمي به عنوان بازيگر شروع به كار كرد و تا سال ۱۳۵۶ در سينما فعال بود.

او نزديك به ۱۵ سال در سينماي حرفه‌اي فعاليت كرد كه عمدتاً به نقش‌آفريني در سينماي تجاري محدود بود. وي همراه با فردين، از ستارگان آثار موسوم به فيلم فارسي بود. حضور فروزان در اينگونه فيلم‌ها تضميني براي موفقيت مالي فيلم ارزيابي مي‌شد. با اين حال در كارنامه فروزان چند فيلم متفاوت از بقيه نيز به چشم مي‌خورد كه حاصل همكاري او با كارگرداناني چون داريوش مهرجويي و علي حاتمي است.

پس از انقلاب :

او برخلاف بسياري از بازيگران و خوانندگان ايراني پيش از انقلاب كه مهاجرت كردند، در ايران ماند و پس از انقلاب ايران از كار هنري منع، و ديگر بر پرده سينما ديده نشد، وي به خواست خودش هيچگاه در جمع هنرمندان و دوستدارانش ظاهر نشد و حاضر به انجام مصاحبه با هيچ‌يك از كانال‌هاي تلويزيوني و انتشار تصويري جديد از خودش نشد. جايي در ميانهٔ خاطراتش، از روزهاي سختي مي‌گويد كه در دهه شصت در ايران داشته و به قول خودش تحمل كرده، روزهايي كه ديگر برايش هورا نمي‌كشيدند و در ميوه فروشي محل به صورتش آب دهان مي‌انداختند، فاصلهٔ آن هورا و اين آب دهان فقط يك چند ماه بود.

درگذشت :

در سال‌هاي آخر زندگي كمتر خبري از او در رسانه‌ها منتشر مي‌شد. فروزان پس از ۳۷ سال انزوا فوت كرد و مردمي كه در روزهاي ابتدايي انقلاب انگشت در چشم ستاره هايشان مي‌كردند، حالا تلسكوپ انداخته‌اند تا شايد كورسويي از فروزان و نسل آن روزها ببينند. وي سرانجام يكشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ در سن ۷۸ سالگي در منزلش در تهران درگذشت و سپس روز ۵ بهمن در قطعه ۷۳، رديف ۱۶۶ و شماره ۴۱ بهشت زهراي تهران، غريبانه به خاك سپرده شد. امير اميني، يكي از روزنامه‌نگاران ايران خاطره‌اي از دوران زندگي فروزان بازيگر سينماي دوران شاه ، منتشر كرده است: «خبر فوت خانم فروزان مرا ياد خاطره‌اي از ايشان انداخت؛ شايد باخبر باشيد كه اموال فروزان در اوايل انقلاب (مثل خيلي از هنرپيشگان ديگر) مصادره شد، از جمله خانه او در خيابان ايتاليا، كه ويلايي بسيار بزرگ و شيك بود و بنياد مستضعفان آنجا را گرفت؛ درآن ساختمان همه امور بنياد انجام مي‌شد، از جمله مجله (جانباز) ارگان بنياد هم از همين خانه منتشر مي‌شد؛ سال ۱۳۶۶ كه من معاون سردبير مجله بنياد بودم، نگهبان‌هاي خانه مي‌گفتند هرشب يه خانومي ناشناس مياد اينجا و با غرور تمام و بدون اجازه ما سرش رو ميندازه پايين و وارد ساختمان ميشه و باغچه خانه را آب ميده و ميره! يكشب دو نفر از مديران تصميم گرفتند شب در دفتر مجله (خانه فروزان) بمانند واز كار اين بانوي اسرارآميز شبانه سر دربيارن؛ من هم آنشب با دوستان روزنامه‌نگار موندم و در كمال حيرت ديدم زني كه آخر شب‌ها به خانه سر ميزنه فروزان صاحب قبلي خانه بود! اون شب كه من هم حضور داشتم او با همان زيبايي خاصش در سينما و با متانت وارد خانه شد و بدون اينكه حرفي بزند يك‌راست رفت سراغ باغچه و مشغول به آب دادن به گل‌ها شد؛ بقيه دوستان كه مذهبي و محافظه‌كار بودند از ترس بدنام شدن جرات صحبت با فروزان را نكردند، اما من كه هرگز بلد نبودم و نيستم همرنگ جماعت شوم و اعتقادات خاص خودم را داشتم و دارم جلو رفتم، سلام كردم و گفتم خانوم فروزان من روزها اينجا تو اين خانه نماز ميخونم، شما به عنوان مالك اصلي اين خانه راضي هستيد يا نه؟ به نظرم هنوز دلتون با اين خانه هست! جوابي كه فروزان اون شب كنار باغچهٔ خانه تصاحب شده‌اش به من داد، تا ابد در دل و مغزم ماندگار شد! او در پاسخ من فقط يك جمله گفت: آقاپسر ببين اگه قبل از انقلاب نمازخوان بودي من راضيم، اما اگه بنا به مصلحت اين دوره زمونه و براي منافع خودت يهو مؤمن شدي و مثل خيليها نماز ميخوني، بدون كه من هرگز راضي نيستم»! من تا ابد ياد و كرامت فروزان را فراموش نخواهم كرد؛ روحش شاد…

جوايز :

جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن براي فيلم تنگه اژدها در سال ۱۳۴۸ در نخستين جشنواره سپاس

جايزه بهترين بازيگر نقش اول زن براي فيلم بابا شمل در سال ۱۳۵۱ در چهارمين جشنواره سپاس

 

********************

 

فروزان -=- Parvin Kheyrbakhsh -=- Forouzan

 

 


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۰۸:۳۷:۲۳ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

قيصر (۱۳۴۸) - كارگردان : مسعود كيميايي - نويسنده : مسعود كيميايي

 

قيصر (۱۳۴۸) - كارگردان : مسعود كيميايي - نويسنده : مسعود كيميايي

 

Gheysar (Qeysar - Gheisar) (1969) - Director : Masoud Kimiai - Author (Writer) : Masoud Kimiai

 

 

http://www.imdb.com/title/tt0064368/?ref_=nm_flmg_dr_28

 

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%DB%8C%D8%B5%D8%B1_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85)

 

 

https://en.wikipedia.org/wiki/Qeysar_(film)

 

 

 

http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109130533

 

 

 

******************************

 

 

 

 قيصر (۱۳۴۸)

 

كارگردان :

 مسعود كيميايي 

 

 نويسنده :

 مسعود كيميايي 

 

خلاصه داستان :

«قيصر» به انتقام قتل برادرش «فرمان» و مرگ خواهرش كه مورد تجاوز قرار گرفته است، عاملين را كه برادران «آق منگل» هستند يكي پس از ديگري به قتل مي رساند و خود نيز در پايان به ضرب گلوله ي پليس از پاي درمي آيد.

 

.....

 

فاطي توسط يكي از برادران آب‌مَنگُل به نام منصور (جلال پيشواييان) هتك حرمت مي‌شود. فاطي، پس از نوشتن نامه‌اي به مادر (ايران دفتري) و دايي‌اش (جمشيد مشايخي)، خودكشي مي‌كند و در بيمارستان جان مي‌سپارد. فرمان (ناصر ملك‌مطيعي)، برادر بزرگ فاطي، پس از آگاه شدن از موضوع، به دكان برادران آب‌مَنگُل مي‌رود. او، چون پيشتر قسم خورده‌بوده كه هرگز از ابزارهايي مانند چاقو استفاده نكند، با دستان خالي با برادران آب‌مَنگُل روبرو مي‌شود و توسط دو برادر منصور، رحيم (غلامرضا سركوب) و كريم (حسن شاهين)، غافل‌گير و كشته مي‌شود. قيصر (بهروز وثوقي)، برادر كوچكِ فرمان، از سفر جنوب بازمي‌گردد و پس از آگاه شدن از قضيه، به‌قصد انتقام به سراغ برادران آب‌مَنگُل مي‌رود. او كريم را در حمام و رحيم را در كشتارگاه از پا درمي‌آورَد. سپس به اتفاق ننه‌مشهدي، رخت‌شوي محله‌شان، براي زيارت به مشهد مي‌رود. وقتي قيصر از زيارت بازمي‌گردد از خبر مرگ مادرش مطلع مي‌شود و در گورستان، به‌هنگام تدفين مادرش، به‌كمك نامزدش (پوري بنايي) از چنگ پليس مي‌گريزد و به‌واسطهٔ رقاصه‌اي (شهرزاد) منصور را در ايستگاه راه‌آهن مي‌يابد و او را با چاقو به قتل ميرساند و خود ني‌ز توسط پليس دستگير ميشود .

 

 

*********************

 

ليست كامل عوامل فيلم  قيصر (۱۳۴۸)

 

گروه كارگرداني

۱- مسعود كيميايي .... كارگردان

 

گروه فيلمنامه

۱- مسعود كيميايي .... نويسنده

 

گروه بازيگران

نام ... نقش

۱- بهروز وثوقي .... قيصر

۲- ناصر ملك مطيعي .... فرمان

۳- جمشيد مشايخي .... خان‌ دايي

۴- پوري بنايي .... اعظم

۵- ايران دفتري .... مادر

۶- بهمن مفيد .... ميتي

۷- ميرمحمد تجدد .... عباس

۸- جلال پيشواييان .... منصور آب منگول

۹- غلامرضا سركوب .... رحيم آب‌ مَنگُل

۱۰- حسن شاهين .... كريم آب‌ مَنگُل

۱۱ - شهرزاد .... سهيلا

۱۲- منوچهر احمدي .... راننده تاكسي

 

گروه تهيه و توليد

۱- عباس شباويز .... تهيه كننده

 

موسيقي: اسفنديار منفردزاده

فيلم‌بردار و تدوين: مازيار پرتو

صدابردار: محمد محمدي

افكت، ميكس: روبيك منصوري

عكس: امير نادري

تيتراژ: عباس كيارستمي

خواننده: سوسن

رقص: شهرزاد

 

تاريخ‌ انتشار :

 

۱۰ دي ۱۳۴۸

 

 

مشخصات ديگر فيلم

 

مدت فيلم  .... صد و پنج (۱۰۵) دقيقه

كشور .... ايران

زبان .... فارسي

رنگ .... سياه و سفيد

صدا .... منو

 

 

***************

 

جوايز :

بهترين فيلم به‌ مفهوم مطلق، بهترين كارگرداني، بهترين هنرپيشهٔ مرد نقش اول در جشنوارۀ فيلم سپاس تهران ۱۳۴۸

بهترين فيلم به مفهوم مطلق، بهترين كارگرداني، بهترين هنرپيشهٔ مرد نقش اول، بهترين هنرپيشهٔ مرد نقش دوم، بهترين موسيقي متن در جشنوارۀ فيلم سپاس ۱۳۴۹

جايزهٔ اول سنديكاي تهيه‌كنندگان ايران در ۱۳۴۸

جايزهٔ «تمبر طلا» در ۱۳۴۸: برندۀ جايزۀ بهترين بازيگر نقش اول مرد (بهروز وثوقي) در دومين جشنوارۀ سينمايي سپاس تهران ۱۳۴۸

برندۀ جايزۀ بهترين بازيگر نقش مكمل زن (ايران دفتري) در دومين جشنوارۀ سينمايي سپاس تهران ۱۳۴۸

برندۀ جايزۀ بهترين كارگرداني (مسعود كيميايي) در دومين جشنوارۀ سينمايي سپاس تهران ۱۳۴۸

برندۀ جايزۀ بهترين موسيقي متن (اسفنديار منفردزاده) در دومين جشنوارۀ سينمايي سپاس تهران ۱۳۴۸

حضور در جشنوارۀ فوروم دزامايژ پاريس ۱۳۸۲ در فرانسه

حضور در دورۀ سوم جشنوارۀ بين‌المللي سينما اتوپيا در پاريس ۱۳۶۵ در فرانسه

حضور در جشنوارۀ بين‌المللي فيلم‌هاي ايرانيِ مؤسسۀ فيلم بريتانيا ۱۳۷۸ در انگلستان

حضور در جشنوارۀ بين‌المللي موزۀ ماچيدا ۱۳۷۳ در ژاپن

حضور در جشنوارۀ مروري بر سينماي ايران در دهۀ هفتاد ميلادي در موزۀ هنرهاي گرافيكي ماچيدا (ژاپن) در ۱۳۷۲

حضور در جشنوارۀ بين‌المللي فيلم «سه قارۀ» نانت، دورۀ دوازدهم، فرانسه، ۱۳۷۲

جشنوارۀ بين‌المللي فيلم مستند دانشگاه شيكاگو، آمريكا، ۱۳۷۹

جايزهٔ منتقدين تهران

نامزد شركت در جشنوارۀ بين‌المللي فيلم برلين

 

 

********************************

 

 

 

قيصر (۱۳۴۸) - كارگردان : مسعود كيميايي - نويسنده : مسعود كيميايي

Gheysar (Qeysar - Gheisar) (1969) - Director : Masoud Kimiai - Author (Writer) : Masoud Kimiai

Persian | DVDRip | MKV | AVC, 1800 Kbps | 702x462 | 23.976 fps | 1.44 GB
Audio: AC-3, 256 Kbps | 2 channels | 48.0 KHz | Runtime: 01:40:12 minutes | Subtitles: English, Spanish (srt)
Genre: Crime, Drama, Romance

When Gheisar returns to town, he finds that his sister committed suicide after being raped and her brother was murdered. Although his mother and uncle tried to dissuade him, and despite the deep love for his fiancee, Azam, for Gheisar there is only one way out ... revenge.

******************

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۰۸:۲۸:۵۲ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

نقش «نصرت كريمي» در پي ريزي سينماي اجتماعي ايران

 

 

Nosratollah Karimi - نصرت كريمي 

 

نصرت كريمي صفحه در بانك اطلاعات اينترنتي فيلم‌ها (به انگليسي: Internet Movie Database) (مخفف انگليسي: IMDb) : 

 

http://www.imdb.com/name/nm0439313/

 

نصرت كريمي صفحه در وب‌گاه سوره :

 

http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138201090300/

 

 

نصرت كريمي صفحه در ويكي‌ پديا، دانشنامهٔ آزاد :

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%AA_%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C

 

 

************************

 

نقش نصرت كريمي در پي‌ريزي سينماي اجتماعي ايران

 

نصرت كريمي با كارگرداني دو فيلم "درشكه‌چي" و ‌"محلل" نقش مهمي در پيشرفت سينماي اجتماعي ايران ايفا كرد.

 

 

نصرت كريمي از سينماگران مهم پيش از انقلاب سال ۱۳۵۷ شناخته مي‌شود. او در سال ۱۳۵۰ با ارائه دو فيلم "درشكه‌چي" و "محلل" به شكوفايي سينماي اجتماعي ايران ياري رساند.

نصرت كريمي در سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد. كار هنري را در جواني با پيوستن به گروه عبدالحسين نوشين آغاز كرد. در دهه ۱۳۲۰ نوشين با تشكيل يك اكيپ تئاتري با شركت جوانان بااستعداد و اجراي نمايش در تئاترهاي فردوسي و سعدي، مي‌كوشيد براي تئاتر مدرن ايران پايه‌هايي استوار بسازد. كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به اين تلاش‌ها پايان داد.

نصرت كريمي كه به عنوان گريمور و بازيگر با گروه نوشين همكاري داشت و دين خود را به "استاد" در كتابي در بزرگداشت او ثبت كرده است، در سال ۱۳۳۱ براي تحصيل در رشته سينما به اروپا رفت. او پس از چند سال آموزش و تجربه‌اندوزي در ايتاليا و چكسلواكي (سابق) به سال ۱۳۴۳ به ايران برگشت.

كريمي در عرصه‌ها و رشته‌هاي گوناگون، از نويسندگي و بازيگري و طراحي و گريم براي سينما و تئاتر، توليد فيلم‌هاي انيميشن و نمايش‌هاي عروسكي كارهاي زيادي ارائه داده است. پس از انقلاب، كه به خاطر پيشينه و رفتار "غير اسلامي" از فعاليت هنري باز ماند، به تدريس روي آورد و به كارهايي "متفرقه" مانند پيكرتراشي و پرورش گل پرداخت، كه همچنان با ذوق هنري او نزديكي دارند.

كريمي در هر رشته‌اي كار كرده، هم ذوق و قريحه‌اي بالا نشان داده و هم دانش و الزامات فني هر هنر را به صورت ماهرانه و تخصصي به اجرا در آورده است. در برخي از رشته‌ها مانند فيلم‌هاي عروسكي و نقاشي متحرك (انيميشن يا كارتون) يكي از بارزترين‌ها بوده است؛ اما اهميت او پيش از هر چيز به خاطر دو فيلم سينمايي اوست.

بر كرانه‌ي "موج نو"

جرياني مشهور به "موج نو" كه در سال ۱۳۴۸ حال و هوايي تازه وارد سينماي ايران كرد، براي هنرمنداني كه حرفي گفتني و طبعي هنرمندانه داشتند، فرصتي نسبتا مناسب فراهم كرد. اين جريان پيش از هر چيز نفي سينماي سطحي، بي‌مايه و آسان‌پسند و در يك كلمه "مبتذل" بود كه بيگانه از واقعيات جامعه ايران، با الگوبرداري ارزان و تقليد خام از فيلم‌هاي موفق خارجي، به ويژه فيلم‌هاي هندي و مصري، شكل گرفته بود.

در دوره‌اي كه فضاي بازتري براي نوجويي پديد آمده بود و با پشتيباني تماشاگراني كه خسته و دلزده از فيلم‌هاي بي‌مايه و "سينماي آبگوشتي" فيلم‌هاي بهتري مي‌خواستند، نصرت كريمي به فاصله چند ماه در سال ۱۳۵۰ دو فيلم برجسته عرضه كرد كه سنگ بنايي براي سينماي اجتماعي ايران شد.

 

 

پيش از آن در ايران صدها فيلم توليد شده بود كه فضاي شهر و روستاي ايران را نشان مي‌دادند و داستان آنها در جامعه ايران مي‌گذشت، اما اين فيلم‌ها با واقعيات جامعه هيچ ربطي نداشتند، جز اين كه در آنها مردم به زبان فارسي سخن مي‌گفتند. اصطلاح "فيلمفارسي" نامي وهن‌آميز و البته مناسب براي اين گونه محصولات بود.

پيش از نصرت كريمي تمام داروندار سينماي اجتماعي ايران در چند فيلم خلاصه شده بود، از جمله: "شوهر آهوخانم" به كارگرداني داوود ملاپور، "آرامش درحضور ديگران" به كارگرداني ناصر تقوائي، دو فيلم "گاو" و "آقاي هالو" به كارگرداني داريوش مهرجويي.

با دو فيلم اول نصرت كريمي بود كه سينماي اجتماعي ايران به طور واقعي مطرح شد و سخنگويي توانا پيدا كرد. اين كارگردان بهتر و ماهرتر و قوي‌تر از هر سينماگر پيش از خود، دوربين را به ميان مردم برد. نگاه او، نه مانند سينماي بازاري بي‌ريشه و قلابي بود و نه مثل سينماگران "موج نو"، شيك و از بالا. فيلمساز مردم فرودست را به خوبي مي‌شناخت، با اعتماد به نفسي درخور به آنها نزديك مي‌شد و به راحتي با آنها مي‌جوشيد.

سينماي نصرت كريمي با وضع موجود مخالف است؛ به ناروايي‌ها و نابرابري‌هاي اجتماعي معترض است. او تحول‌طلب و ستيزنده است، اما ديدگاه او خودپسندانه و تفرعن‌آميز نيست، تعهد اجتماعي او بي‌هياهو و فروتنانه است. شايد به اين علت بود كه سينماي او "روشنفكران" را، كه در آن سالها خشم و خروش مي‌خواستند، خشنود نكرد. قدر او امروز بهتر شناخته مي‌شود.

مزيت مهم سينماي كريمي جنبه شاد و سرگرم‌كننده‌ي آن است. نقد اجتماعي او هميشه در بستر طنز و تمسخر روان مي‌شود. فيلم او تماشاگران ساده را به راحتي جذب مي‌كند و به دلشان مي‌نشيند؛ هرچند كه چه بسا در فيلم عادات و باورهاي خود آنهاست كه زير شديدترين ضربه‌ها قرار مي‌گيرد.

حمله به سنت‌هاي كهنه

اولين فيلم سينمايي نصرت كريمي به نام "درشكه‌چي" در خلق حال و هواي جنوب شهر، بدون توسل به عناصر ساختگي و كليشه‌اي مانند الواطي و چاقوكشي، بسيار موفق است. به جرأت مي‌توان گفت كه هيچ فيلمي با اين دقت و مهارت فضاي واقعي زندگي مردم عادي را تصوير نكرده بود. به ويژه نكته‌سنجي و باريك‌بيني دوربين در ثبت جزئيات، از همان اولين پلان فيلم در قبرستان، سخت دلنشين است.

فيلمساز نشان مي‌دهد كه از جامعه و تيپ‌هاي اجتماعي شناختي درست و عميق دارد. مراسم و سنت‌هاي رايج، عادت‌ها و خلقيات مردم عادي را به خوبي مي‌شناسد. خصلت‌هاي پسنديده و روحيات نيك آنها را صميمانه مي‌ستايد و در مقابل سنت‌هاي پوسيده و زشت و جاهلانه را زير شلاق نقد و تمسخر مي‌گيرد.

"درشكه‌چي" داستان عشقي نامتعارف را به ساده‌ترين زبان سينمايي روايت مي‌كند. فضايي آشنا و مأنوس مي‌سازد و در ميان مشتي شخصيت‌هاي زنده و جاندار، مناسباتي واقعي برقرار مي‌كند. در فيلم زن و مردي ميانسال الفتي ديرين داشته اما از هم جدا افتاده‌اند. اكنون كه همسران خود را از دست داده‌اند، ديگر بر سر عشق آنها مانعي نيست و مايل به ازدواج هستند. اما غيرت "مردانه" و تعصبات "ناموسي" مانع از پيوند آنهاست. تنها پس از سختي‌هاي فراوان و برخوردهاي تلخ است كه اين مانع از سر راه برداشته مي‌شود.

دومين فيلم سينمايي كريمي به نام "محلل" در نقد و نكوهش اعتقادات ديرين و عادت‌هاي كهنه‌ي جامعۀ سنت‌زده سخت بي‌باك بود و به فيلمي جنجال‌انگيز بدل شد.

در فيلم شوهري بازاري در بگومگويي خانوادگي، در عصبانيت از خود به در مي‌شود و همسر خود را "سه طلاقه" مي‌كند اما به زودي پشيمان مي‌شود. بنا به فقه اسلامي يا برداشتي كه در داستان از آن ارائه مي‌شود، اين مرد ديگر حق "رجوع" ندارد و تنها به شرطي مي‌تواند دوباره با زن خود زناشويي كند، كه مردي ديگر به نام "محلل" با او همبستر شود. مرد در تنگنايي دردناك قرار مي‌گيرد: از سويي نمي‌تواند احكام شرع را ناديده بگيرد و از سوي ديگر حاضر نيست به همبستري همسر خود با مردي بيگانه رضايت دهد.

فيلم سينمايي "محلل" كه به يكي از داستان‌هاي كوتاه صادق هدايت گوشه‌چشمي داشته، مزاحمت باورهاي سنتي و به ويژه ناسازگاري آنها را با دنياي امروز به خوبي نشان مي‌دهد. نمايش فيلم واكنش تند محافل ديني را به دنبال داشت كه به توقيف فيلم انجاميد و پس از انقلاب براي سازنده‌ي آن گرفتاري به بار آورد.

نصرت كريمي پس از توليد دو فيلم يادشده از سينماي دلخواه خود دور شد. مي‌توان گفت كه موانع فرهنگي و فشارهاي سياسي او را از ادامه راهش باز داشتند. از آن پس او گاه در مقام كارگردان و بيشتر در نقش بازيگر در فيلم‌هايي شركت كرد كه بيشتر به گيشه توجه داشتند و كمدي بي‌مايه را به طعن و طنز كوبنده ترجيح مي‌دادند.

اين هنرمند پس از انقلاب دوران سختي گذراند و چند سالي با هول و وحشت به سر برد. تيره‌انديشاني كه پيش از انقلاب به هنر او آسيب زده اما به خودش دست نيافته بودند، پس از انقلاب به فكر "جبران مافات" افتادند. كريمي مدتي به زندان افتاد و سپس از كار هنري منع شد.

كريمي در سال‌هاي پس از انقلاب خلاقيت هنري خود را در رشته‌هاي ديگري مانند پيكرسازي و گريم عرضه كرد. او همچنين در آموزشگاه‌هاي هنري به تدريس پرداخت، تجربه و دانش هنري خود را در اختيار جوانان قرار داد و در كلاس‌هاي خود نيز همواره بر اهميت رويكرد اجتماعي سينما تأكيد كرد.

توضيحي درباره سينماي اجتماعي

ناتواني در بازآفريني فضاي واقعي جامعه در طول ساليان از ضعف‌هاي اصلي و كمبودهاي جدي سينماي ايران بوده است. برخي از پيشگامان سينماي ايران مانند فرخ غفاري و ابراهيم گلستان در اين عرصه تلاش‌هايي انجام دادند، اما هم به علت سانسور و هم به دليل عقب‌ماندگي فرهنگي جامعه اين تلاش‌ها چندان موفق نبودند.

 

 

 

 

سينماي اجتماعي، كه شايد بتوان آن را بارزترين شاخه سينمايي دانست، در جهان سنتي تناور دارد. در اين سينما فرد يا قهرمان در محيط جامعه در شبكه‌اي از مناسبات اجتماعي قرار مي‌گيرد و با ديگران روابطي آشكار و پنهان برقرار مي‌كند. اين سينما شخصيت فرد را نه در علايق شخصي، خصايص فردي يا مسائل رواني، بلكه بيشتر در پيوند با گروه، طبقه يا جمعي بزرگ مطالعه و تحليل مي‌كند.
 
مهمترين نمونه‌اي كه از سينماي اجتماعي به ذهن مي‌آيد، سينماي ايتالياست كه با مكتب نئورئاليسم در دهه‌هاي ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ دهها فيلم اجتماعي ارزنده ارائه كرد. اين فيلم‌ها نه تنها واقعيات جامعه را بازتاب مي‌دادند، بلكه در بيان خواسته‌هاي اجتماعي و سمت و سو دادن به حركت مردم نقش مهمي ايفا كردند. معضلاتي مانند فقر و بيكاري، جهل و خرافات، ستم بر زنان و كودكان در فيلم‌هاي بيشماري منعكس شد و وجدان جامعه را تكان داد.
 
به دلايل تاريخي و فرهنگي، از جمله پايين بودن فرهنگ سينمايي و ضعف دموكراسي، سنت سينماي اجتماعي در كشورهاي خاورزمين رشد مناسبي نداشت. در هند و مصر كه بنياد سينمايي استوارتري داشتند، توده مردم به فيلم‌هاي بي‌مايه و سطحي راغب بودند، اما حتي در اين دو كشور نيز سينماي اجتماعي موقعيتي بهتر از ايران داشت.
 
در هند انبوه فيلم‌هاي سطحي با صحنه‌هاي پرسازوآواز و "بزن بزن"هاي ساختگي توليد مي‌شد، اما در كنار كارخانه عظيم رؤيافروشي "باليوود"، فيلمسازاني هم بودند كه به مايه‌هاي اجتماعي توجه داشتند. ساتيا جيت راي، مرينال سن، ريتويك غاتك و سينماگران ديگر به سينماي اجتماعي هند رونق بخشيدند.
 
در مصر نيز فيلم‌ها بيشتر به واريته و شو شبيه بودند تا به آثار سينمايي. اما در اين كشور نيز سينماگراني مانند صلاح ابوسيف و يوسف شاهين به واقعيات تلخ نظر داشتند و در افشاي نابساماني‌هاي جامعه آثار مهمي خلق كردند.
 
در ايران اما، سينماي اجتماعي هرگز به درستي قوام نگرفت. فيلم‌هاي معروف به "موج نو" نيز نتوانستند در برابر هجوم فيلم‌هاي تقليدي و تكراري پايداري كنند و جرياني فعال پديد آورند.
 
در سالهاي پس از انقلاب و از نيمه دهه ۱۳۶۰ بود كه سينماي اجتماعي ايران به معناي واقعي كلمه زاده شد. در ايران امروز فيلمسازاني مانند رخشان بني‌اعتماد، پوران درخشنده، اصغر فرهادي، جعفر پناهي و كمال تبريزي اين جريان را بارور كرده‌اند.

 

**********************

 

نصرت كريمي - Nosratollah Karimi

 

نصرت كريمي - Nosrat Karimi

 

 


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۰۷:۴۸:۳۴ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

زنده ياد «هايده»؛ بزرگ بانوي خوش آواز موسيقي ايران

 

هايده - Hayedeh

 

🎼🎵🎼🎵🎼🎵🎼

 

صفحه بيوگرافي هايده در (ويكي‌پديا، دانشنامهٔ آزاد) :

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87

 

🎼🎵🎼🎵🎼🎵🎼

 

 

هايده 

 

معصومه دده‌ بالا با نام هنري هايده (زادهٔ ۲۱ فروردين ۱۳۲۱ در تهران – درگذشتهٔ ۳۰ دي ۱۳۶۸ در سان فرانسيسكو، كاليفرنيا) خوانندهٔ سرشناس و بانوي آواز موسيقي سنتي و پاپ ايراني بود.هايده خواهر بزرگتر مهستي خواننده پر آوازه ايراني بود. هايده داراي صداي كنترآلتو بود و بيش از دو دهه فعاليت در اجراي آواز و ترانه‌هاي ايراني داشت.

 

🎼🎵🎼🎵🎼🎵🎼

 

زندگي :

هايده كه نام اصلي او معصومه دده‌بالا بود، در تهران متولد شد. پدر وي محمد دده‌ بالا و مادرش زينت بلغاري بودند. هايده در ابتدا به‌واسطهٔ صداي توانمند، اپرايي و آلتو اش و سپس با پالودن صدايش به واسطهٔ دقت بيشتر، غزل‌سرايي و تنوع برجسته شد. صداي هايده به لحاظ زيباشناختي با صداي آوازخوان ديگر موسيقي ايراني، دلكش، كه از وي قديمي‌تر بود مقايسه مي‌شد. در كنار توانايي صوتي درخور توجه، محبوبيت هايده در ميان شنوندگان ايراني، در درجهٔ اول به‌دليل تسلط وي بر اصول بنياد موسيقي، صداي زايا، مجموعه‌اي از آهنگ‌هاي ايراني و اجراي رديف‌هاي آواز بوده‌است. اين اجراها جايگاه وي را در فهرست آوازخوان‌هاي برجستهٔ موسيقي ايراني در سدهٔ بيستم ميلادي تثبيت كرد. خواهر كوچك‌تر او، مهستي نيز از خوانندگان معروف ايراني بود كه حدود سه سال، پيش از هايده خوانندگي را آغاز كرد.

 

هايده در سال ۱۹۷۹ به بريتانيا و كمي بعد به ايالات متحده آمريكا مهاجرت كرد. وي تا پايان عمر در لس آنجلس زندگي كرد. وي فرداي كنسرتي در شمال كاليفرنيا بر اثر حمله قلبي درگذشت و چند روز بعد در گورستان وست‌وود هاليوود به خاك سپرده شد.

 

🎼🎵🎼🎵🎼🎵🎼

 

ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:

[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۰۷:۳۹:۳۲ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

«شب قوزي» كه اقتباسي مدرن از يكي از داستان‌هاي هزار و يك شب است، به دليل بهره‌گيري از شيوه‌هاي روايت‌گري شرقي، اثري ارزشمند، مهم و تأثيرگذار در تاريخ سينماي پيش‌رو ايران است. فيلم‌نامه اين فيلم با اقتباس از حكايت خياط، احدب، يهودي مباشر و نصراني، روايت شده در شب‌هاي بيست و چهارم و بيست و پنجم هزار و يكشب و با همكاري جلال مقدم نوشته شده است. ارزش ويژۀ اين اثر از سر آن است كه تصويري از فرهنگ و سنت‌هاي ايراني اشاعه مي‌دهد و هم‌زمان تصويرگر نشانه‌هاي رفتاري طبقه‌هايي از اجتماع ايران است كه مخاطبان در اكثر فيلم‌هاي بدنۀ سينماي ايران در دهه‌هاي ۳۰، ۴۰ و ۵۰ خورشيدي از تماشاي آن محروم بوده‌اند (مهرابي، ۱۲۰:۱۳۹۵).

داستان فيلم شب قوزي، درباره قوزي يك گروه شادماني است كه پس از اجراي يكي از برنامه‌هايش هنگام غذا خوردن خفه مي‌شود. اعضاي گروه از ترس، جسد او را به خانه‌اي مي‌برند كه موجب دردسرهايي در آنجا شده و از آن پس اين جسد، دست به دست كساني مي‌گردد كه هر يك به نحوي در ماجرايي گناهكار بوده و هر كدام سعي كرده به شيوه‌اي از شر اين جسد خلاص شوند، تا اينكه سرانجام پليس، جسد را كشف كرده و خاطيان را دستگير مي‌كند.

فيلم در بافت ظاهري خود، نشانگر ارتباط ميان جرم و جنايت و پليس است اما در واقع، مطالعه‌اي روان‌كاوانه از سطوح مختلف اجتماعي دربارۀ برخورد با يك پديدۀ غافلگيركننده را ارائه مي‌دهد. بررسي روان و رفتار جامعه‌اي كوچك به عنوان نمايندۀ كليت جامعۀ ايران، يكي از اهداف مستتر تماتيك در اين فيلم است. شب قوزي، تصويري از زندگي دروني و اجتماع مردم ايران و حكميت ترس از پليس را نشان مي‌دهد. تحت وجود سايۀ ترس از پليس، كاراكترهاي فيلم وجوه دروني خود را به لايۀ بيروني كشانده و تماشاگر بيشتر با روحيات آن‌ها آشنا مي‌شود. مسعود مهرابي دربارۀ فيلم شب قوزي مي‌نويسد:

« در سال ۱۳۴۳ خورشيدي كه اكثر فيلم‌سازان مشغول به توليد فيلم‌هايي نازل براي فريب مخاطب و به دست آوردن ثروت‌هاي كلان هستند و هيچ‌كس به ارتقاي سطح فكري مخاطب و همچنين خود سينما نمي‌انديشد، فيلم شبِ قوزي به كارگرداني فرخ غفاري به عنوان نمونه‌اي متفاوت از سينما ظاهر مي‌شود. اين فيلم يكي از مهم‌ترين فيلم‌هاي آن سال و همچنين سال‌هاي پس از آن در تاريخ سينماي ايران است. درخشش نسخۀ مدرن غفاري از داستان هزار و يكشب در اين است كه اجازه مي‌دهد مخاطب كيفيت زندگي طبقات مختلف اجتماعي را درك كند و همچنين ساحت روشن و تاريك رفتارهاي بشري را بيشتر بشناسد» (همان: ۱۳۶).

مي‌توان تم اصلي فيلم شب قوزي را ترس دانست. نمايش ترس فروخوردۀ ملتي كه به ‌واسطۀ مديريت شرقي پا به زندگي مدرن گذاشته، شايد مهم‌ترين نتيجۀ روايي فيلم‌ يادشده باشد. غفاري، با استفاده از چرخش دوربين روي افراد در درون خانه، استفاده از سايه‌روشن‌هاي شديد در نورپردازي و زاويۀ پائين براي هر نما، شيوه‌اي را در سيستم ميزانسن و دكوپاژ خود اتخاذ كرده كه تأثير ترس بر روي هر كاراكتر را بيشتر نمايان مي‌كند.

اگر چه فيلم شب قوزي به دليل ذائقۀ سطحي مخاطبان فيلم‌فارسي نتوانست در فروش گيشه موفق باشد اما توانست موج كوچكي را در ميان مخاطبان خلاق سينما ايجاد كند. بسياري از منتقدان و فيلم‌سازان، اين فيلم را به عنوان نمونه‌اي پيش‌رو از سينماي ايده‌آل ايراني معرفي كردند. به عنوان مثال هژير داريوش، كارگردان، منتقد و فيلم‌شناس كه در آن سال‌ها سردبيري مجلۀ هنر و سينما را به عهده داشت، فيلم شب قوزي را آغازي قدرتمند براي سبكي نوين در سينماي ايران معرفي كرد. داريوش اعتقاد داشت اين فيلم به عنوان اثري كه پتانسيل نشان‌دادن ظرفيت فرهنگي و ملي ايراني را دارد بايد در برابر سينماي فيلم‌فارسي كه تصوري جعلي از فرهنگ ايراني است مطرح شود (جاهد، ۲۵:۱۳۹۳). اين رويارويي مهم غفاري با سينماي رايج  و عامه‌پسند آن روزها، مهم‌ترين نكته‌اي است كه او را در صف پايه‌گذاران پادسينما در ايران قرار مي‌دهد. اگرچه او از خط روايي مشخص در فيلم خود بهره مي‌برد، اما به دليل استفاده از تكنيك‌هاي بصري متفاوت كه به فيلم‌هاي معاصر و مستقل سينماي اروپا شباهت دارد، بنيان نگاهي تازه در عناصر روايي و سبكي سينما را مي‌گذارد.

غفاري بعد از تجربۀ موفق شب قوزي، تا يازده سال فيلمي نساخت و در سال ۱۳۵۴ خورشيدي، آخرين فيلم خود در ايران را با عنوان زنبورك توليد كرد. زنبورك، پرداخت طنزگونۀ غفاري از آمال و آرزوهاي بدوي انسان‌ها در گذشته‌اي نه چندان دور است. در اين فيلم كه شكل گزارش‌گونه‌اي دارد، قصه با بيان سينمايي هماهنگ است. طنز سياه فيلم، استوار بر قواعد قراردادي سينماي معيار است؛ نوعي از توليد كه در پاره‌اي موارد از جمله شكل بياني طنز با آثار پير پائولو پازوليني (Pier Paolo Pasolini)، سينماگر سرشناس ايتاليايي شباهت دارد. زنبورك فيلمي است بدون ادعا كه به خواست اكثريت تماشاگران نزديك است، بدون آنكه در ورطۀ سينماي بازاري و به اصطلاح فيلم‌فارسي افتاده باشد. او در اين فيلم، برخلاف اثر قبلي‌اش شب قوزي، از ستارگان معروف سينما چون پرويز صياد و پوري بنائي استفاده نمود و پس از اين ديگر فيلم سينمائي نساخت. غفاري پس از پيروزي انقلاب اسلامي به پاريس مهاجرت كرد و در آپارتمان كوچكش در محلۀ مون پارناس (Montparnasse) پاريس، به مطالعه و تحقيق دربارۀ تاريخ سينما و نمايش در ايران پرداخت و در نهايت در سال ۱۳۸۵ خورشيدي درگذشت.

منابع:

۱- مهرابي، مسعود. (۱۳۹۵)، تاريخ سينماي ايران، تهران: نشر نظر

۲- جاهد، پرويز. (۱۳۹۳)، از سينماتك پاريس تا كانون فيلم تهران: رو در رو با فرخ غفاري، تهران: نشر ني

فرخ غفاري از پيشگامان سينماي مدرن ايران است كه در جواني به تحصيل در بلژيك و فرانسه پرداخت و توانست تجربيات نظري و عملي برجسته‌اي را در آن دوران به دست آورد. او در دوران جواني، در چند نشريۀ سينمايي از جمله واريته (Variété) فرانسه به عنوان تحليل‌گر، يادداشت مي‌نوشت. غفاري در سال ۱۳۲۸ خورشيدي به ايران بازگشت و با هدف تربيت نسل نوين فيلم‌سازان و همچنين اكران فيلم‌هاي هنري كه امكان تماشاي آن در سالن‌هاي عمومي سينما نبود، «سينماتك» يا همان «كانون فيلم ايران» را تأسيس كرد. غفاري در سال ۱۳۳۶ خورشيدي، استوديوي فيلمي با عنوان ايران‌نما تأسيس و اولين فيلم بلند سينمائي خود را با عنوان جنوب شهر توليد كرد. بنا به دلايل بسياري از جمله ارائۀ تصويري نامناسب از پليس، فيلم توقيف شد. بعد از توقيف فيلم جنوب شهر، غفاري اهتمام ويژه‌اي نسبت به مطالعه و نگارش دربارۀ سينما ورزيد. او در سال ۱۳۴۳ خورشيدي، تصميم گرفت فيلم ديگري با عنوان «شب قوزي» را توليد كند؛ فيلمي كه به عقيده پرويز دوائي – از منتقدان مهم تاريخ سينماي ايران-، يكي از اولين فيلم هاي تاريخ سينماي نوي ايران است.


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۰۱:۱۶:۰۳ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

Farrokh Ghaffari

Farrokh Ghaffari (Persian: فرخ غفاري‎‎) (born 1921 – died 17 December 2006) was an Iranian film director, actor, critic and author. Along with Ebrahim Golestan and Fereydoun Rahnema he was one of the founders of Iran’s New Wave film movement. By establishing the first National Iranian Film Society in 1949 at the Iran Bastan Museum and organizing the first Film Week during which English films were exhibited, Ghaffari laid the foundation for alternative and non-commercial films in Iran


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۰۱:۱۴:۵۰ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

هفدهم دسامبر، مصادف است با سالروز درگذشت فرخ غفاري، فيلمساز، مورخ و منتقد سينما، پايه گذار كانون فيلم و فيلمخانه ملي

ايران و از پيشگامان سينماي مدرن در ايران.

 

ميراث غفاري براي سينما و فرهنگ ايران ميراث اندكي نيست. او نخستين كسي است كه دست به جمع آوري اسناد و مدارك مربوط به تاريخ سينماي ايران زد و پس از پايان تحصيلات خود در فرانسه و بلژيك و كارآموزي نزد هانري لانگلوا، فيلم شناس معروف در سينماتك فرانسه به ايران بازگشت و كانون ملي فيلم و آرشيو فيلم ايران را تاسيس كرد.

فرخ غفاري به همراه ابراهيم گلستان و فريدون رهنما، سهم مهمي در بناي سينماي روشنفكري و غير متعارف ايران در ابتداي دهه چهل داشت. كسي كه با ساختن فيلم هاي “جنوب شهر” و “شب قوزي” در كنار فيلم هاي “خشت و آينه” ابراهيم گلستان و” سياوش در تخت جمشيد” فريدون رهنما، خون تازه اي در كالبد بي جان و بي رمق سينماي ايران تزريق كرد و زمينه هاي رشد و تحول سينماي هنري و انديشمندانه ايران را فراهم كرد.

غفاري و نقد فيلم

فرخ غفاري به همراه ابراهيم گلستان و فريدون رهنما، سهم مهمي در بناي سينماي روشنفكري و غير متعارف ايران در ابتداي دهه چهل داشت. 

فرخ غفاري از نخستين منتقدان انديشمند و جدي سينماي ايران بود. او در دوراني نوشتن نقد فيلم را در مطبوعات ايران شروع كرد كه هنوز حرفه اي به نام نقد فيلم در ايران وجود نداشت و كسي به اهميت نقد فيلم و جايگاه منتقد سينما، آگاه نبود. نقدهاي غفاري، عمدتا عليه ابتذال و سطحي گرايي سينماي ايران در آن دوره و تاكيد بر اهميت سينما به عنوان يك هنر بود.

نقد نويسي در فرانسه

فرخ غفاري كه در دوران جنگ جهاني دوم، در فرانسه زندگي مي كرد و درگير نهضت مقاومت ملي فرانسه عليه فاشيسم بود، پس از پايان جنگ به سينما تك فرانسه در پاريس پيوست و به بيننده حرفه اي و ثابت نمايش هاي آن تبديل شد. علاقه عميق او به سينما و مطالعات جدي او در اين زمينه به تدريج او را به نوشتن نقد فيلم در روزنامه ها و مجلات فرانسوي مثل ژان دوفينه، واريته و لوموند كشاند.

مقاله او در باره ابل گانس كه در ژان دوفينه چاپ شد، مورد توجه هانري لانگلوا، سينما شناس مشهور فرانسوي و بنيانگذار سينماتك فرانسه واقع گرديد و زمينه ساز همكاري بعدي او با لانگلوا شد.

غفاري در پاريس به استخدام سينما تك پاريس درآمد و همكاري اش را با هانري لانگلوا شروع كرد و به پيشنهاد لانگلوا، دبير اجرائي فدراسيون بين المللي آرشيوهاي فيلم شد و به مدت ۵ سال از ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۶ در اين سمت باقي ماند و تجربيات زيادي در زمينه آرشيو و نگهداري فيلم كسب كرد.

در همين دوره همكاري اش را با مجله سينمايي معتبر پوزيتيو(Positive) در زمينه نقد فيلم شروع كرد. در آن زمان مجله “پوزيتيو” به سردبيري برنارد شاردل، مجله اي سينمايي با رويكردي ماركسيستي بود و در جبهه مقابل مجله مشهور “كايه دوسينما” قرار داشت.

نقد نويسي در ايران

شب قوزي

شب قوزي برداشتي مدرن از يك داستان هزار و يكشب در تهران دهه چهل است

غفاري كه تحت تاثير چنبش چپ فرانسه، گرايش هاي ماركسيستي پيدا كرده بود، بعد از بازگشت به ايران در اواخر دهه بيست، در نشريات حزبي و چپ گراي آن دوره كه عموما متعلق به حزب توده بود مثل ستاره صلح، كبوتر صلح، صدف و آشنا، شروع به نوشتن نقد فيلم كرد اما وي در اين دوره به دلايل امنيتي و سياسي، از اسامي مستعار مثل م.مبارك و آذرگون استفاده مي كرد. كتاب “سينما و مردم” كه در همين دوره نوشت، جمع بندي نظرات او در باره سينما و نقد فيلم در ايران است.

“سينما و مردم”، با اينكه امروز كتاب ساده و پيش پا افتاده اي به نظر مي رسد اما در زمان خود براي آشنايي علاقمندان سينما با مفاهيم نقد فيلم و درك سينما به عنوان يك پديده هنري، كتاب مفيدي بود.

نگاه غفاري به سينما و نقد فيلم در اين كتاب و نوشته هاي ديگر اين دوره اش، متاثر از ديدگاه هاي ماركسيستي و حزبي است. او در گفتگوي خود با نگارنده، درباره اين دوره از فعاليت هاي خود چنين مي گويد:” بعد از سال ۱۳۲۹ روشنفكران چپ از ما حمايت كردند. در اين بين از من خواستند كه در نشريات حزب توده، نقد سينمايي بنويسم. من هم هرچه را كه در فرانسه ياد گرفته بودم با خود آوردم. ماخذ من ژرژ سادول و آندره بازن بودند. از ابتدا تصميم گرفتم كه راجع به سينماي ايران هم بنويسم.”

از سوي ديگر سعي غفاري در اين دوره بر اين بود كه در نقدهاي خود، ضعف ها و نارسايي هاي فيلم هاي فارسي را از نظر فني و محتوايي توضيح داده و از اين طريق به ارتقاء فرهنگ و دانش سينمايي در ميان فيلمسازان ايراني ياري رساند.

غفاري با نوشتن در مجله هايي چون “ستاره سينما” و “فيلم و زندگي”، هم آوا با منتقدان سخت گيري چون هوشنگ كاووسي، جبهه تازه اي را عليه فيلم فارسي ايجاد مي كند. او از فقدان و ضرورت ايجاد سينمايي حرف مي زند كه خود آن را سينماي ملي يا سينماي مردمي و بومي مي نامد.

اما غفاري برخلاف فريدون رهنما، فقط به سينماي آوانگارد و تجربي نمي انديشيد اگرچه مخالف سطحي نگري ساده پسند و ابتذال فيلم هاي فارسي بود اما وجه تجاري و پرمخاطب اين سينما را نيز درنظر مي گرفت.

سينماي خوب از نظر غفاري، سينمايي بود كه متكي به فرهنگ و اصالت هاي ملي ايراني بوده و با نگاهي واقع گرايانه زندگي توده هاي مردم را تصوير كرده باشد. او خواهان سينمايي بود كه ضمن در برداشتن ارزش هاي هنري، براي عامه مردم نيز جذابيت داشته باشد.

غفاري فيلمساز

شب قوزي

فرخ غفاري در شب قوزي

زماني كه غفاري در سال ۱۳۳۷ بعد از چند سال زندگي در فرانسه، به ايران بازگشت، صاحب دانش، تجربه و فرهنگ سينمايي عميقي بود كه از همكاري پنج ساله اش با هانري لانگلوا در سينماتك فرانسه، نوشتن در مجله سينمايي پوزيتيو و نشست و برخاست با سينماگران و روشنفكران فرانسوي كسب كرده بود.

غفاري براي عملي ساختن ايده آل هايش در سينما، دست به توليد چند فيلم سينمايي زد. در فيلم “جنوب شهر” به زبان و سليقه عام نزديك شد و در “شب قوزي” به دنبال بياني شخصي تر و روايتي نسبتا پيچيده تر رفت اگرچه اين پيچيدگي هرگز قابل مقايسه با پيچيدگي روايي فيلم هايي مثل “خشت و آينه” يا “سياوش درتخت جمشيد” نيست.

غفاري متاسفانه همانند ابراهيم گلستان فيلم هاي زيادي نساخت و بعد از چند تجربه ناموفق از نظر تجاري كه با برخورد سرد و منفي منتقدان سينمايي مواجه شد، از فيلمسازي كنار كشيد و به مديريت فرهنگي در دستگاه هاي دولتي مثل تلويزيون و سازمان جشن هنر پرداخت.

با اين حال همين تجربه هاي معدود، نشان دهنده تسلط او بر ابزار سينما و تجربه گرايي جسورانه او در زمينه فيلمسازي و دلبستگي او به فرهنگ و جامعه ايراني بود.

فيلم هاي او، فضاها و درونمايه هاي متفاوتي دارند.”جنوب شهر”، درامي واقع گرايانه در باره زندگي مدرن و شهري در تهران اواخر دهه سي بود. در دوره اي كه پايتخت ايران داشت به سرعت رشد مي كرد و همچون هيولايي، آدم هاي فقير و حاشيه نشين شهري را مي بلعيد.

غفاري، فيلم “جنوب شهر” را در ۱۳۳۷ بر اساس فيلمنامه اي از جلال مقدم و با سرمايه شخصي اش ساخت كه پس از سه شب نمايش در سينما متروپل تهران، به دليل لحن انتقادي و صراحت واقع گرايانه اش به دستور مقامات وقت توقيف شد.

جنوب شهر بعدها در سال ۱۳۴۱ پس از تغييرات و حذف بسياري از صحنه ها، با عنوان “رقابت در شهر” و بدون ذكر نام غفاري در تيتراژ به نمايش درآمد.

فيلمخانه ملي

“شب قوزي” نيز فيلمي تراژيكمدي بود كه با بياني طنزآميز و انتقادي، زندگي طبقه متوسط شهري و بورژوازي بي ريشه را در فضايي هيچكاكي زير ذره بين قرار داده و ترس و خفقان حاكم بر جامعه دهه چهل را در قالبي استعاري نشان مي داد.

غفاري بر اساس داستان “خياط و احدب و يهودي و مباشر و نصراني” از شب بيست و پنجم “هزار ويكشب”، فيلم “شب قوزي” را ساخت كه به نقطه عطفي در سينماي نوين و غير متعارف ايران بدل شد و زمينه ساز سينمايي شد كه بعدها به موج نوي سينماي ايران معروف شد.

اقتباس غفاري از داستان هزارويكشب، اقتباسي كاملا مدرن بود. وي زمان و فضاي هزار و يكشبي داستان را به تهران دهه چهل منتقل كرد.

آخرين فيلم غفاري يعني “زنبورك” نيز بيانگر عشق و علاقه عميق غفاري به ادبيات كهن ايراني و آگاهي او از ظرفيت هاي نمايشي و سينمايي نهفته در قصه هاي فولكلوريك ايراني بود. روايتي جذاب از يك داستان پيكارسك كه لحن و فضاي آن فيلم ” افسانه هاي كانتربري” پازوليني را به ياد مي آورد.

فرخ غفاري پايه گذار فيلمخانه ملي ايران

فرخ غفاري را در واقع بايد بنيانگذار آرشيو فيلم در ايران و فيلمخانه ملي ايران دانست. غفاري، در بازگشت خود از فرانسه به ايران، مهم ترين مشكل سينماي ايران را بي سوادي سينمايي دست اندركاران تهيه فيلم و ناآشنايي شان با سينماي هنري جهان و شاهكارهاي سينمايي تشخيص داد و بر اساس تجربياتي كه در سينماتك پاريس و زير نظر هانري لانگلوا، فيلم شناس فرانسوي اندوخته بود، به فكر تاسيس نخستين كلوپ سينمايي ايران افتاد و با اين انگيزه كانون فيلم تهران را به وجود آورد و با اين كار گامي اساسي در جهت ارتقاء دانش سينمايي در ايران آن روزگار و معرفي سبك ها و انديشه هاي نوي سينمايي به ايرانيان برداشت.

غفاري به توصيه هانري لانگلوا، هدف ديگري را نيز دنبال مي كرد و آن جمع آوري نسخه هاي كمياب سينمايي در ايران و ايجاد آرشيوي از گنجينه هاي سينمايي به سبك سينماتك فرانسه بود.

زنبورك

زنبورك آخرين ساخته فرخ غفاري است

جلسات نمايش فيلم با معرفي فيلم و كارگردان به وسيله غفاري يا ابراهيم گلستان انجام مي گرفت. بسياري از نويسندگان، منتقدان، روشنفكران و فيلمسازان نوگراي بعدي ايراني به اين كانون پيوستند و در جلسات نقد و بررسي آن فعالانه شركت كردند.

تاريخ نگاري سينما

فرخ غفاري از ابتداي ورود به ايران، متوجه فقر تاريخ نگاري در سينماي ايران شد و نخستين كسي بود كه به گردآوري اطلاعات، اسناد و مدارك مربوط به تاريخ سينماي ايران پرداخت.

مجموع اين مدارك و منابع و نتيجه مطالعات و بررسي هاي تاريخي غفاري با كمك «كميسيون تحقيقات تاريخي» در زمستان ۱۳۲۹ به صورت جزوه اي درآمده و فصل هايي از آن در اختيار يونسكو قرار گرفت. جدا از اين، او قصد انتشار اين تحقيقات را به صورت كتاب داشت كه عملي نشد و تنها فصل هايي از آن در شماره هاي مهر و آبان ۱۳۳۰ مجله عالم هنر(به سردبيري اسماعيل كوشان) و فصلي ديگر در شماره پنجم مجله فيلم و زندگي به سردبيري فريدون رهنما منتشر شد.

غفاري همواره از اين موضوع در رنج بود كه چرا تاريخ سينماهاي جهان، فصلي درباره تاريخ سينماي ايران ندارند.

در سال هاي اخير وي مسئوليت بخش تاريخ سينماي ايران در دانشنامه فارسي ايرانيكا را به عهده داشت و شماره ويژه سينماي ايران را براي مجله ايران شناسي كه در آمريكا منتشر شد، سردبيري كرد.

مديريت فرهنگي

فرخ غفقاري در جشن هنر شيراز

فرخ غفاري پس از ساختن چند فيلم داستاني و مستند و فعاليت هاي نقدنويسي، فيلمسازي و نوشتن نقد فيلم را رها كرد و به عنوان مدير در دستگاه هاي فرهنگي رژيم پهلوي از جمله تلويزيون ملي ايران، مدرسه عالي تلويزيون و سينما و جشن هنر شيراز به فعاليت پرداخت.

دانش غفاري در زمينه سينما و و تجربه هاي اداري اش در سينماتك فرانسه و مديريت كانون فيلم تهران، پشتوانه محكمي براي فعاليت هاي اداري اش در زمينه فرهنگ در ايران بود. او در همه حال با تمام توان خود از فيلمسازان مستقل با انديشه هاي نوگرايانه و انتقادي حمايت كرد و نقش موثري در شكل گيري و ارتقاء فرهنگ سينمائي در ايران و ايجاد پل ارتباطي بين دنياي فرهنگي شرق و غرب ايفا كرد.

غفاري پس از پيروزي انقلاب به پاريس مهاجرت كرد و در آپارتمان كوچكش در محله مون پارناس پاريس، به مطالعه و تحقيق در باره تاريخ سينما و نمايش در ايران گذشت.

متاسفانه در شرايط فرهنگي امروز ايران، نه تنها نامي از غفاري و خدمات او برده نمي شود بلكه همه دستگاه هاي فرهنگي و سينمايي دولتي با تمام توان خود بيهوده مي كوشند كه نام او را از تاريخ رسمي فرهنگ و سينماي ايران حذف كنند غافل از اينكه نام غفاري و خدمات او ماندگار است.

فرخ غفاري در سال دسامبر ۲۰۰۵ در ۸۵ سالگي در پاريس چشم از جهان فرو بست. او اينك در گورستان مون پارناس پاريس، در كنار همكار سينماگرش هانري لانگلوا، آرميده است.


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۱۲:۳۵:۰۶ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

Qeysar

 


Directed by Masoud Kimiai
Written by Masoud Kimiai
Starring Behrouz Vossoughi
Pouri Banai
Naser Malek Motiee
Jamshid Mashayekhi
Bahman Mofid
Music by Esfandiar Monfaredzadeh
Release date
1969
Country Iran
Language Persian

Qeysar (Persian: قيصر‎, meaning “Caesar“) is a 1969 film by Iranian filmmaker Masoud Kimiai. The film was considered a “landmark in the Iranian cinema” and led to a new trend for brooding noir dramas in which outraged family honour is avenged.

Behrooz Vossoughi as the eponymous hero became a well known actor in Iranian cinema.

Plot
A young woman, Fati, dies in a hospital. Her family is devastated when they discover her death was self-inflicted. She leaves a letter revealing her suicide is a result of being raped by Mansour Ab-Mangol—the brother of a friend who did nothing to stop it. Fati’s older brother Farman, an ex street thug who now runs a butcher-shop, decides to confront Mansour. His uncle persuades him not to exact revenge; Farman struggles with his anger, and ultimately decides to give up his knife before confronting Mansour.

Farman’s encounter with Mansour quickly degenerates into a fight, as Mansour’s two younger brothers, Karim and Rahim, stand back and watch. Farman strangles Mansour, nearly killing the man. Rahim tells Karim to save their brother; Karim furiously stabs Farman, killing him. The three brothers dispose of Farman’s body in a wasteland, planting the knife he was stabbed with next to him.

Qeysar, Farman’s younger brother who works in Khuzestan, returns home bearing gifts for his family, only to find his siblings dead and his mother and uncle devastated. Despite his uncle’s protests, Qeysar decides to take revenge, swearing to kill all three Ab-Mangol brothers one by one. He follows Karim to a public bath, where he stabs him to death in a shower cubicle. He then seeks out Rahim, and finds him working in a slaughterhouse. Qeysar murders Rahim, leaving him butchered amid the cattle.

The revenge spree is set aside when Qeysar is distracted by a former lover, Azam, only until he realizes he must abandon his love to finish off the path of revenge he has started.

Mansour goes into hiding, desperately afraid for his life. By this time the police have realized that Qeysar is the primary suspect in the murders; they pursue him. Qeysar’s mother dies, only aggravating matters and strengthening Qeysar’s desire for revenge. The police pursue Qeysar at his mothers funeral, but he manages to elude them.

He learns that Mansour has a girlfriend, Soheila Ferdos, an erotic dancer and singer. He visits Soheila and seduces her. She takes him back to her apartment, where he discovers the location of Mansour’s hideout, a railway siding. Qeysar makes his way straight for Mansour. Mansour spots him and attempts to escape; Qeysar catches him. The two men fight. Mansour stabs Qeysar, badly wounding him, and flees from the scene.

The Police arrive, forcing Mansour back in the direction he came, back towards the wounded Qeysar, who summons just enough strength to kill Mansour in a final fight.

Qeysar stands tall, but only for a moment. The police spot him and he attempts to flee but is shot in the leg. Badly wounded, he tries to hide in an old train carriage. The police move in on him.

Cast
Behrouz Vossoughi as Qeysar
Pouri Banai as Azam
Nasser Malekmotei as Farman
Jamshid Mashayekhi as Gheysar’s uncle
Mir Mohammad Tajaddod as Azam’s brother
Bahman Mofid as Mayek
Iran Daftari as Gheysar’s mother
Jalal Pishvaian as Mansour Ab-mangol
Gholam-Reza Sarkoob as Rahim Ab-mangol
Hasan Shahin as Karim Ab-mangol
Kobra Saeedi (credited as “Shahrzad”) as Soheila Ferdos

 

Notes

  1. Cinemaya: The Asian Film Magazine, Issues 22-26, A. Vasudev, 1993.
  2. Gönül Dönmez-Colin, Women In Islamic Cinema, Reaktion Books, 2004, pp.38-39.
  3. Iran Chamber Society: Iranian Cinema: Massoud Kimiaei

External links


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۱۲:۲۹:۴۰ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

20 ارديبهشت ماه سال 1309 نخستين مدرسه‌ي آرتيستي سينما در تهران توسط آوانس اوگانيانس تاسيس شد. 

آوانس اوگانيانس به عنوان اولين كارگردان سينماي ايران در سال 1279 در عشق آباد تركمنستان متولد شد. در تاشكند رشته تجارت و بعد در عشق آباد حقوق خواند. سينما را در مسكو آموخت. پس از اتمام تحصيلات در رشته سينما در سال 1308به همراه  دخترش زما به ايران مهاجرت كرد.  
پس از ورود به ايران به فكر تاسيس مدرسه فيلمسازي و ساخت فيلم افتاد. در نخستين آگهي مدرسه آرتيستي سينما آمده است: 
«مدرسه آرتيستي سينما واقع در خيابان علاءالدوله از روز 26 فروردين مطابق با 15 آوريل بتوسط معلمين و معلمه هاي متخصص افتتاح خواهد شد و جهت خواتين كلاس مخصوص داير است. داوطلبين مي توانند هرروزه از ساعت 3 بعدازظهر تا 8 خود را به دفتر مدرسه معرفي نمايند.»
بعد از انتشار اولين آگهي استقبال چنداني به چشم نخورد اما با آگهي هاي بعدي بيش از سيصد نفر در مدرسه نام نويسي كردند. كلاس هاي آن عبارت بودند از آموزش صنعت آكتوري، تكنيك سينما، عمليات آكروباتيك، ورزش سوئدي، بوكس، عكاسي، باله، رقص شرقي و اروپايي بود.
پس از گذشت نزديك به چهار ماه از تاسيس اين مدرسه ، از عده اي از صاحب نظران جهت ملاحظه نتيجه كارش دعوت مي كند. روزنامه اطلاعات در سيزدهم آبان 1309 گزارشي از اين جلسه را منتشر مي كند، كه بدين شرح است:
»از چند ماه باين طرف مدرسه براي تربيت آرتيستهاي سينما به مديريت آقاي آ. اوگانيانس در تهران تشكيل گرديده و عده اي شاگرد در مدرسه مزبور مشغول تحصيل فنون مختلف آرتيستي و بازيهاي مختلفه آكتري سينما شده اند.
ديشب از طرف مدير مدرسه دعوتي از عده اي از نمايندگان مجلس و مديران جرايد و محترمين شده بود كه در جلسه امتحاني براي مشاهده عمليات شاگردهاي مدرسه حضور يابند.
اين مدرسه اولين مدرسه اي است كه در ايران براي تربيت آرتيستي فيلمبرداري سينما باز شده است. آقاي وكيلي موسس سينما سپه نيز چندي پيش باين كار دست زدند ولي گويا عدم وسايل كافي ايشان را دل سرد كرد؛ زيرا در صورتي مي توان از اين مدرسه و آرتيست هايي كه تربيت
 مي شوند، استفاده نمود كه وسايل مكفي فراهم باشد و تا يك كمپاني يا شركتي تشكيل نگردد، پيشرفت اين قبيل امور صنعتي مشكل به نظر مي آيد.»
 12 نفر در دور اول مدرسه آرتيستي فارغ التحصيل شدند كه بعدها اكثر آنها در فيلم هاي سينمايي به كار گرفته  شدند. از فارغ التحصيلان اين دوره مي توان ازاحمد دهقان، محمدعلي قطبي، حسن مينويي، امير ارجمند، محمد ضرابي، حسين نوري، عباس طاهباز، كاظم سيار، منوچهر هوشي، اسماعيل نجات، ابوالقاسم آشتي و غلام علي سهرابي فرد نام برد.
در دور اول مدرسه آرتيستي هيچ خانمي ثبت نام نكرده بود و اوگانيانس مصمم بود كه مدرسه آرتيستي نسوان را زير نظر فخر الزمان جبار وزيري افتتاح كند. آگهي ديگري براي جذب بانوان چاپ كرد.
در گام بعدي اوگانيانس  با سرمايه ساكورا  ليدزه نخستين فيلم بلند صامت را با نام «آبي و رابي» به تصوير كشيد كه 12 دي ماه در سينما ماياك تهران نمايش داده مي شود. نقش آبي و رابي را محمد ضرابي و غلامعلي سهرابي بازي مي كردند.
 شاگردان دوره دوم در دي 1310 شمسي فارغ التحصيل شدند و در دومين فيلم اوگانيانس با نام حاجي آقا آكتور سينما بازي كردند. براي دوم، دخترش زما اوهانيان نيز در كلاس هاي مدرسه آرتيستي ثبت نام كرد.
آوانس اوگانيانس فيلم دومش را با نام ” حاجي آقا آكتور سينما” را ساخت كه با استقبال روبرو نشد. بعد از آن او به هندوستان مهاجرت نمود و در كلكته مدرسه آرتيستي تاسيس كرد و در سال 1326 مجدداً به ايران آمد و پس از روي آوردن به دين اسلام نامش را رضا مژده تغيير داد. در سال 1340 در سن شصت و يكسالگي در گذشت. 


ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:
[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۱۲:۲۶:۲۰ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]

تاريخچه تلويزيون

تاريخچه  فن آوري تلويزيون مي‌تواند به دو بخش تقسيم شود : پيشرفت‌هايي كه به اصول و قواعد الكترونيكي و مكانيكي وابسته هستند. و ديگر پيشرفت‌هايي كه صرفاً وابسته به اصول الكترونيكي هستند در دومين مورد كه در تمامي تلويزيون‌هاي مدرن بكار رفته شده، نيز نمي‌توان ديدگاه‌هاي مربوط به سيستم‌هاي مكانيكي و اختراعات آن را ناديده گرفت. «كلمه تلويزيون» يك لغت تركيبي است كه از زبان‌هاي لاتين و يوناني برگرفته شده‌است. لغت Tele در زبان يونان به معني «دور» و كلمه vision در لاتين به معناي «ديد» است اين لغت اغلب به طور مختصر به شكل TV نوشته مي‌شود.

تلويزيون مكانيكي

نهاد (ماهيت) اصلي سيستم تلويزيوني كنوني، از كشف قابليت نوررساني سلينوم به وسيله «ويلوجي باي اسميت» در سال ۱۸۷۳ و اختراع يك ديسك آستن به وسيله ” پاول گاتليب نيپكو (Paul Gottlieb Nopkow) در سال ۱۸۸۴ ميلادي شكل گرفت.

نيپكو يك دانش آموز آلماني در سال ۱۸۸۴ نخستين سيستم تلويزيوني الكترومكانيكي را اختراع كرد. طرح چهارچوب شكل نيپكو، به عنوان نخستين تلويزيون مطرح شد. «كنستانتين پرسكي» لغت تلويزيون را در مقاله‌اي در «كنگره بين المللي الكتريسته» در نمايشگاه بين المللي جهان در پارس در ۲۵ اوت ۱۹۰۰ مطرح كرد. مقاله پرسكي فن آوري‌هاي موجود در بخش الكترومكانيكي را مورد بررسي قرار داد.

استفاده از نورسلينوم و ديسك اسكن نيپكو، نخستين استفاده عملي از تركيب تصاوير و عكس‌ها است كه كمك كرد تا در اولين دهه قرن ۲۰ تصاوير ترام دار به وسيله كپي برداري از خطوط تلفن و تلگراف به عنوان يكي از خدمات مطبوعاتي پخش شود. با اين وجود اين يافته‌ها در زمينه فن آوري لامپ تقويت صوتي تا سال ۱۹۰۷ عملي نشد. نخستين نمايش از پخش آني تصاوير دو صوتي (dv,tone) بوسيله «جورجزديگنوكس» و «اي فورينر» با استفاده از يك غلتك چرخان به عنوان اسكنر و يك ماتريكس با لامپ‌هاي سلبنيوم ۶۴ به عنوان ريسيور در سال ۱۹۰۹ در پاريس صورت گرفت. در سال ۱۹۱۱ ميلادي «بوريس رونسيگ» و دانشجويش «ولادميركوسها وريكين» با استفاده از يك اسكنر مكانيكي غلتكي شكل، يك سيستم تلويزيوني را ايجاد كرد كه به عقيده خود ورسكين، تصاوير بسيار ساده را از طريق سيم‌ها به بخش‌هاي الكترونيكي ريسيور منتقل مي‌كرد. ولي تا اين سيستم جابجايي تصاوير امكان پذير نبود؛ چرا كه حساسيت اسكنر كافي نبوده و لامپ سلنيوم بسيار عايق بندي بود.

در ۲۵ مارس ۱۹۲۵ يك مخترع اسكاتلندي با نام جان لوگي بِرد در فروشگاه زنجيره‌اي سلفريجز در لندن تصاويري متحرك به صورت سايه نما در تلويزيون را به نمايش گذارد. اما در صورتي كه تلويزيون به معناي پخش تصاوير زنده، متحرك و تدام دار و نه تصاوير سايه نما و دو صوتي تعريف شود، بگيرد نخستين بار به اين فن آوري در دوم اكتبر ۱۹۲۵ دست يافت. وي سپس نخستين نمايش عمومي از يك سيستم تلويزيوني فعال را به اعضاي موسسه سلطنتي و يك گزارشگر روزنامه در ۲۶ ژانويه ۱۹۲۶ در آزمايشگاه خود در لندن ارائه كرد. برخلاف سيستم‌هاي الكترونيكي با چندين هزار خطوط قابل تجزيه، در مورد قبل، تصاوير اسكن شده به طور عمودي با استفاده از يك ديسك اسكنر با لنزهاي دوتايي مارپيچي، شكل اختراعي جان لاجي برد تنها ۳۰ خط قابل تجزيه براي ايجاد يك تصوير قابل درك از چهره انسان داشت.

جان لوگي برد در سال ۱۹۲۷ سيگنالي را براي خطوط تلفن در فاصله ۴۳۸ مايلي بين شهرهاي لندن و گلاسگو فرستاد. در سال ۱۹۲۸ شركت توسعه سينما و تلويزيون بِرد نخستين سيگنال تلويزيوني بين اروپا و آمريكا را بين لندن و نيويورك پخش كرد. وي همچنين يك تلويزيون با رنگ الكترود مكانيكي، مادون قرمز و سه بعدي را با استفاده از لنزها، ديسك‌ها و فيلترهاي اضافي به نمايش گذارد و همچنين در كنار اين تلويزيون يك سيستم ضبط ويدئويي را در سال ۱۹۲۷ ارائه كرد. كه هنوز هم وجود دارد. وي در سال ۱۹۲۹ در نخستين «دفتر خدمات تجربي تلويزيون‌هاي الكترو مكانيكي» در آلمان حضور يافت و در سال ۱۹۳۱ نخستين برنامه پخش زنده «اسپوم در باي» را ساخت.

در سال ۱۹۳۲ دي تلويزيون با امواج مافوق كوتاه را ابداع كرد. سيستم الكترو مكانيكي بِرد در سال ۱۹۳۶ به بيشترين حد خود شامل ۲۴۰ خط در شبكه تلويزيوني BBC رسيد. و سپس «ماركوني رامي» سيستم تلويزيوني با ۴۰۵ خط تجزيه الكترونيكي را ابداع كرد.

«چارلز فرانسيس جنكنيز» در ۱۳ ژوئن ۱۹۲۵ توانست در آمريكا با استفاده از يك اسكنر با ديسك لنزي شامل ۴۰۸ خط تجريه براي هر تصوير، در هر ثانيه ۱۶ تصوير از آسياب بادي عروسكي را از يك ايستگاه راديويي و رديابي به آزمايشگاه خود در واشنگتن منتقل كند.

آزمايشگاه‌هاي تلفني بل در مي‌۱۹۲۵ تصاوير ترام دار از اسلايدها را توليد كرد.

با اين وجود دراماتيك ترين نمايش تلويزيوني در هفت آوريل ۱۹۲۷ به وسيله «هربرت اي آيوس» ارائه شد. وي با استفاده از تصاوير در مقياس كوچك (۵/۲ × ۱۲ اينچ) و در مقياس بزرگ (۳۰ × ۲۴ اينچ) در مسيري بين واشنگتن و نيويورك و از ويپاني تا نيوجرسي،

سيستم‌هاي تلويزيوني را آزمايش كرد اشياء به وسيله نوريك اسكنر حاوي يك ديسك با ظرفيت ۵۰ روشن مي‌شدند كه اين دستگاه در هر ثانيه ۱۶ عكس برمي داشت.

تلويزيون الكترونيكي 

در سال ۱۹۱۱ يك مهندس با نام «آلن ارشيبا لد كمپل سؤنينتون» در خصوص جزئيات چگونگي شكل گيري يك تصوير الكترويكي دور با استفاده از لامپ‌هاي اشعه كاتود مقاله‌اي در لندن ارائه كرد كه در روزنامه تا غير ارائه شد. اين مقاله كه بعدها در مقاله‌اي در سال ۱۹۰۸ در نشريه “Nature” (طبيعت) منتشر شد، نخستين مقاله توصيف سيستم‌هاي تلويزيون‌هاي الكترونيكي است كه اكنون هم مورد استفاده قرار مي‌گيرد. ساير سيستم‌ها با استفاده از لامپ اشعه كاتود به عنوان ريسيور (گيرنده) مورد آزمايش قرار گرفتند. ولي ارائه مفهوم استفاده از آنها به عنوان يك فرستنده بسيار طولاني است و در اين متن نمي‌گنجد. در اواخر دهه ۲۰ زماني كه هنوز تازه تلويزيون‌هاي الكترومكانيكي معرفي شده بودند، فيلوفانس ورشاو و لادميروري گين همچنان به طور جداگانه بر روي گونه‌هاي مختلف لامپ‌هاي فرستنده الكتريكي كار مي‌كردند. تلويزيوني كه بر پايه انتشار الكترون با تجمع الكترون‌هاي ثانويه در طول دوره اسكن كار مي‌كنند نخستين بار به وسيله يك مخترع مجاري به عنوان «كالمان يتهانيي» در سال ۱۹۲۶ ارائه شد. كه بعدها در سال ۱۹۲۸ اصلاحاتي نيز روي آن صورت گرفت. در ۷ سپتامبر ۱۹۲۷ ” فيلوفانس ورشاً با دوربين خود نخستين عكس را در آزمايشگاه خود در خيابان Green شماره ۲۰۲ برداشت كه اين عكس خط مستقيم ساده‌اي بود. در سال ۱۹۲۸ فارنس درشاسيتمي را راه اندازي كرد كه براي ارائه يك فيلم متحرك براي تلويزيون و مطبوعات كافي بود. در سال ۱۹۲۹ اين سيستم به وسيله حذف يك موتور ژنراتور اصلاح شد به گونه‌اي كه اين سيستم تلويزيوني اكنون هيچ بخش مكانيكي متحركي ندارد. در آن سال فارنس ورشا نخستين تصاوير زنده از انسان از جمله يك تصوير (۵/۰/۱۳) اينچي از همسرش با چشم‌هاي بسته را پخش كرد.

فارنس ورشا نمايش عمومي را از يك سيستم تلويزيوني تمام الكترونيكي براي نخستين بار، در جهان، در ۲۵ اوت ۱۹۳۴ در موسسه فرانكلين در فيلادلفيا ارائه كرد. ساير مخترعين پيش از آن اجزاي چنين سيستمي را ارائه كرد. و يا سيستم الكترونيكي را با استفاده از تصاوير و يا فيلم‌هاي متحرك نشان داده بودند. ولي فارنس ورشا نخستين فردي بود كه همزمان از دوربين‌هاي الكترونيكي و گيرنده‌هاي تلويزيوني الكترونيكي بهره جست و از آنها تصاوير زنده متحرك و ترام دار ساخت. ولي متاسفانه دوربين‌هاي وي به نور بسيار زيادي نياز داشتند. و اين باعث توقف در كار مي‌شد. «ولادميروري كين» نيز براي ايجاد تصاوير، اشعه كاتود را مورد بررسي قرار داد در سال ۱۹۳۱ وي و گروه پژوهشيش در آزمايشگاه RCA نخستين دوربين الكترونيكي را با موقعيت ساختند. فارنس ورشا معتقد بود اين اختراع، به اختراع دستگاه تجزيه تصوير وي در سال ۱۹۲۷ بسيار شبيه‌است. و اين قضيه به دادگاه كشيده شود و حق به فارنس ورشا داده شد. در نوامبر ۱۹۳۹ پس از پايان جلسات دادگاه، گروه RCA به فارنس ورشا چكي به مبلغ يك ميليون دلار معادل (۸/۱۳ ميليون دلار در سال ۲۰۰۶) دادند. تاپدال وسيله به اختراعات وي مجوز داده باشند. در انگليس «ايساك لوئينرك» از نظر «وري كين» براي ساخت دوربين‌هاي اميترون استفاده كردند. كه اكنون در دوربين‌هاي مورد استفاده در شبكه BBC، بكار گرفته مي‌شود بدين وسيله در دوم نوامبر ۱۹۳۶ يك سروين متشكل از ۴۰۵ خط از استوديوها در «الكساندراپلس» راه اندازي شد و از يك دكل مخصوص بر بالاي يكي از برج‌هاي ويكتوريا براي مدت كوتاهي پخش شد. اين سيستم، مشابه سيستم مكانيكي بِرد ولي بسيار معتبرتر و واضح تر از آن بود. بدين ترتيب نخستين سرويس پخش برنامه منظم در جهان راه اندازي شد كه اين دكل هنوز هم مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

تلويزيون رنگي

اكثر پژوهشگران خدمات تلويزيوني، به وسيله ارائه نخستين سيستم تلويزيوني رنگي مكانيكي در سال ۱۸۸۹ در روسيه به اهميت رنگ در اين سيستم پي بردند. جان لوگي بِرد نخستين سيستم پخش رنگي برنامه‌هاي تلويزيون را با استفاده از ديسك‌هاي اسكن، در ۳ ژوئيه ۱۹۲۸ ارائه كرد. اين ديسك‌هاي گيرنده و فرستنده به رسيد پيچ‌هاي spiral سه دانه‌اي قطع مي‌شوند كه هر يك فيلتر و رنگ اوليه خاص خود را داشت. اين سيستم شامل سه منبع نور در انتهاي گيرنده و يك تغيير دهنده جريان براي تغيير نور دهي در آنها بود. در سال ۱۹۳۸ فن آوري پوشش سايه (shadow mask) براي تلويزيون‌هاي رنگي به وسيله در «ورنر فلچسيگ» در آلمان اختراع شد. تلويزيون رنگي در سال ۱۹۳۹ «در نمايشگاه بين المللي راديوئي» در برلين به نمايش گذارده شد در ۱۶ اوت ۱۹۴۴ بِرد يك نمايش تلويزيوني تمام رنگي الكترونيكي را در معرض نمايش گذارد كه در اين سيستم با ۶۰۰ خط رنگي بافت سه تائي با استفاده از شش اشكن براي ساخت هر تصوير بكار گرفته شده بود.

تلويزيون در آمريكاي شمالي 

 آمريكا USA

تلويزيون رنگي باتوجه به رقابت شديد سيستم‌هاي فني براي اعطاي مجوز بدينوسيله كميسيون فدرال ارتباطات براي مصرف تجاري، تاريخچه طولاني در آمريكا دارد. تلويزيون رنگي مكانيكي اسكن شده با استفاده از سه سيستم كامل با بافت‌هاي فوتو الكترونيكي، فيلترهاي رنگي، امپلي فاير و يك سري شيشه براي تبديل تصاوير آبي، سبز و قرمز به يك تصوير رنگي كامل در ژوئن ۱۹۲۹ توسط آزمايشگاه‌هاي تل به نمايش گذارده شد. در دوره اسكن‌هاي الكترونيكي، نخستين نمايش تلويزيون رنگي در پنجم فوريه ۱۹۴۰ بود كه اين نمايش در آزمايشگاه RCA در نيوجرسي به اعضاي گروه پژوهشي FCC نشان داده شد. در اين تلويزيون يك گيرنده به وسيله تركيب نوري تصاوير از دو مجراي مختلف در يك صفحه تصاوير رنگي را توليد مي‌كردند. CBS در ۲۸ آگوست ۱۹۴۰ با استفاده از فيلم و در ۱۲ نوامبر ۱۹۴۰ با استفاده از دوربين‌هاي زنده بررسي ميدان‌هاي رنگي را آغاز كرد.

سيستم ميدان رنگي زنجيره‌اي در CBS تقريباً مكانيكي بود كه ديسك داخل آن از فيلترهاي سبز، آبي و قرمز ساخته شده بود و با سرعت ۱۲۰۰ دور در دقيقه در داخل دوربين‌هاي تلويزيون كار مي‌كرد. ديسك مشابهي نيز در مقابل لامپ اشعه كاتود در داخل دستگاه گيرنده (ريسيور) جا سازي شده بود. آخرين سيستم رنگي RCA با زنجيره‌اي از نقاط، هيچ بخش متحركي نداشته و در آن از يك سري شيشه‌هايي براي جداسازي و هدايت نورهاي سبز، قرمز، آبي از اشياء از سه لنز به سه لامپ اسكن و مدارهاي الكترونيكي استفاده شده بود كه به لامپ‌ها اجازه مي‌داد تا سيگنال‌هاي خود را نقطه به نقطه به صورت چرخشي بفرستند. اين سيگنال‌ها به وسيله يك مدار ثانويه در گيرنده دسته بندي شده و به لامپ‌هاي تصوير سبز، قرمز و آبي فرستاده شده و تا تركيب باسري دوم شيشه‌ها به يك تصوير رنگي كامل تبديل مي‌شوند.

NBC(تحت مديريت RCA) نخستين آزمايش تلويزيون رنگي را در ۲ فوريه ۱۹۴۸ صورت دادCBS آزمايشات روزانه ميدان‌هاي رنگي را در اول ژوئن ۱۹۴۱ آغاز كرد. اين سيستم‌هاي رنگي با دستگاه‌هاي تلويزيون سياه و سفيد كنوني مطابقت نداشته و مانند تلويزيون‌هاي رنگي ديگر نيز در زمان حاضر در دسترس عموم نبودند. اين تست‌ها تنها در معرض ديد مهندسان RCA و CBS و خبرنگاران دعوت شده صورت گرفت. «انجمن جنگ توليد» ساخت تلويزيون و تجهيزات راديويي را براي استفاده عموم از ۲۲ آوريل ۱۹۴۲ تا ۲۰ اوت ۱۹۴۵ متوقف كرد و هرگونه فرصتي را براي معرفي تلويزيون رنگي براي عموم از بين برد.

پيشرفت در توليد تلويزيون‌هاي رنگي پس از جنگ به وسيله سه سيستم با رقابت براي كسب مجوز با استاندارد PCC براي پخش برنامه‌هاي رنگي ادامه يافت. سيستم ميدان پياپي CBS كه بدون يك آداپتور با دستگاه‌هاي سياه و سفيد موجود مطابقت نمي‌كنند، سيستم RCA با سيستم زنجيره‌اي نقاء كه در سال ۱۹۴۹ با دستگاه‌هاي سياه و سفيد موجود سازگاري داشته و سيستم CTI كه در آن سه بتر و در پشت آن فيلترهاي رنگي بود كه تصاوير سبز، قرمز و آبي را بر روي يك لامپ تصوير مجزا توليد مي‌كرد و شامل يك گيرنده بود كه از لنزهايي در مقابل لامپ تصوير براي تركيب اين سه تصوير و ساخت يك تصوير بر روي صفحه نمايش استفاده در طول رقابت‌ها براي دستيابي به مجوز FCC، CBS نخستين نمايش از تلويزيون رنگي را با ارائه يك ساعت برنامه رنگي به طور روزانه از شنبه تا دوشنبه در ۱۲ ژانويه ۱۹۵۰ در واشنگتن آغاز كرد و تا پايان ژانويه ادامه داد كه اين برنامه‌ها بر روي گيرنده‌هاي (۱۶-۸) اينچ قابل مشاهده بود باتوجه به رشد تقاضاهاي مردم، برنامه‌هاي تلويزيوني با افزايش تعداد برنامه‌هاي بعدازظهر از ۱۳ فوريه مجدد آغاز گرديد. CBS يك فهرست محدود از برنامه‌هاي رنگي را از ايستگاه تلويزيوني WCBS خود در نيويورك از ۱۴ نوامبر ۱۹۵۰ آغاز كرد كه اين برنامه‌ها دوشنبه تا شنبه با ۱۰ گيرنده رنگي در معرض ديد عموم بود. تمامي اين برنامه‌ها با استفاده از دوربين رنگي متعلق CBS پخش شد. استوديوي پخش برنامه‌ها در نيويورك از ۱۳ دسامبر با استفاده از كابل هم محور به استوديوي تلويزيوني WCAU در فيلادلفيا نيز گسترش يافت. پس از يك سري گزارشات كه در سپتامبر ۱۹۴۹ ارائه شد، FCC دريافت سيستم‌هاي RCA, CTI با مشكلات فني، توليد رنگ نامناسب و تجهيزات گزان همراه است بنابراين سيستم CBS به عنوان استاندارد بخش برنامه‌هاي رنگي آمريكا در ۱۱ اكتبر ۱۹۵۰ انتخاب شد. قانون ناموفق RCA، نخستين سري پخش برنامه‌هاي رنگي را تا ۲۵ ژوئن ۱۹۵۱ به تعويتي انداخت. مجدداً در پخش برنامه‌ها محدوديت ايجاد شد. برنامه‌ها، قابل مشاهده بر روي دستگاه‌هاي سياه و سفيد نبودند و اينگونه گزارش شده بود كه تنها ۳۰ گيرنده رنگي در منطقه نيويورك در دسترس هستند. شبكه‌هاي تلويزيون رنگي با سريال‌هاي روزانه «جهان از آن توست» و «خانه داران مدرن» هفته ديگري را آغاز كردند.

در حاليكه پخش برنامه‌هاي رنگي CBS به تدريج به ۱۲ ساعت در هفته افزايش يافته و اين شبكه رنگي تا شهر شيكاگو و به ۱۱ مركز ديگر گسترش يافت، موفقيت تجاري آن به دليل كمبود گيرنده‌هاي رنگي مورد نياز براي ديدن برنامه‌ها، مخالفت توليد كنندگان با ساخت آداپتور براي دستگاه‌هاي سياه و سفيد موجود و عدم تمايل تبليغ كنندگان براي حمايت از شبكه‌هاي غيرموفق، از بين رفت. CBS در آوريل يك توليد كننده تلويزيوني خريداري كرد و در سپتامبر ۱۹۵۱ توليد را آغاز كرد و تنها مدل رنگي CBS كلمبيا توليدي آنها بود. اما زمان براي جبران دير بود و تنها ۲۰۰ دستگاه توليد شد كه ۱۰۰ دستگاه آن به فروش رفت و CBS براي جلوگيري از خسارات، تمامي دستگاه‌ها را برگرداند. صنعت تلويزيون آمريكا پيش از CBS، بوسيله ” كميته ملي سيستم‌هاي تلويزيوني آمريكاً در سال‌هاي ۵۳-۱۹۵۰ بوجود آمد و هدف اين كميته راه اندازي يك سيستم رنگي مطابق با دستگاه‌هاي سياه و سفيد كنوني بوده كه استانداردهاي كيفيت FCC را نيزبا اجزاي سخت‌افزاري RCA داشته باشد. زمانيكه CBS پيش از كنگره در ماه مارس ۱۹۵۳ اعلام كرد ديگر قصد توليد سيستم‌هاي رنگي را ديگر، راه براي ورود Ntsc براي دستيابي به مجوز FCC در ژوئن ۱۹۵۳ باز شد و اين شركت در ۱۷ دسامبر به اين مجوز دستيافت. نخستين برنامه تلويزيوني با استفاده از سيستم رنگي NTSC، پخش آزمايشي يك اپيسود از NBC در ۳۰ اوت ۱۹۵۳ بود. دستگاه رنگي RCA از سال ۱۹۵۴ :

NBC نخستين برنامه رنگي را در اول ژانويه ۱۹۵۴ با نمايشي آغاز كرد كه در سراسر آمريكا بر روي گيرنده‌هاي رنگي RCA، جنرال الكتريك، فيلكو، رتيئون، هاضمن، پسيفيك مركوري و… قابل دريافت بود. در ۲۸ فوريه تنها يك مدل رنگي «وستينگ هاوس» به قيمت ۲۹۵/۱ دلار معادل ۴۰۰/۹ دلار در سال ۲۰۰۶، در نيوبورك وجود داشت كه به طور كلي به عنوان نخستين گيرنده با NTSC رنگي، براي استفاده عموم تعيين شد. در آوريل مدل رنگي ارزان قيمت سري ساخت RCA به دلالان عرضه شد. نخستين سريال رنگي تلويزيون «سريال ازدواج» به عنوان يك سريال كمدي زنده در تابستان ۱۹۵۴ به وسيله NBC ارائه شد. سريال ادبي «تئاتر فورد» نخستين برنامه رنگي فيلمي شكلي بود كه در اكتبر به وسيله NBC ساخته شد. NBC كه شركت RCA را نيز تحت مديريت داشت، پيشتاز در برنامه سازي رنگي بود، چرا كه شركت RCA در دهه ۵۰ موفق ترين خطوط دستگاه‌هاي رنگي را ارائه كرد و تا سال ۱۹۵۹ نيز تنها توليد كننده دستگاه‌هاي رنگي بود. CBS و ABC نيز كه با توليد كنندگان چندان سازگاري نداشتند و مشتاق بر ادامه توليد رقيب خود نبودند؛ وارد بخش توليد دستگاه‌هاي رنگي شدند.

CBS تمامي برنامه‌هاي رنگي منظم خود را در اين سال‌هاي ۱۹۶۰ و ۱۹۶۵ ارائه كرد؛ در حاليكه ABC نخستين سريال رنگي خود را تا سال ۱۹۶۲ به تعويق انداخت. شبكه «دو مونت» كه تا سال ۱۹۵۴ شاهد كاهش درآمد مالي بود، يكسال بعد از آن، ملذل شد. بنابراين تا سال ۱۹۶۴ تنها ۱/۳ درصد از تلويزيون‌هاي خانگي در آمريكا رنگي بودند. NBC با اعلام اينكه تمامي برنامه‌هاي آن شبكه در پائيز ۱۹۶۵ رنگي خواهد بود، سازمان دهنده توسعه سريع برنامه‌هاي رنگي نام گرفت. تمامي سه شبكه پخش برنامه‌هاي تلويزيوني تا فصل ۶۷- ۱۹۶۶، زمان پخش برنامه‌هاي رنگي را وارد سيستم خود كردند. اما تعداد تلويزيون‌هاي رنگي فروخته شده در آمريكا تا سال ۱۹۷۲ از تعداد تلويزيون‌هاي سياه و سفيد كمتر بود. سال ۱۹۷۲ نخستين سالي بود كه ميزان خريد دستگاه‌هاي رنگي از ۵۰ درصد فراتر رفت. در اين سال همچنين باتوجه به ميزان فروش تلويزيون‌هاي، آگهي براي اين تلويزيون‌ها پيش از برنامه پايان يافت.

كوبا

كوبا در سال ۱۹۵۸ با استفاده از استاندارد NTSC و تجهيزات RCA در شبكه ۱۲ هاوانا، دومين كشور جهان در زمينه ارائه برنامه‌هاي تلويزيوني رنگي، معرفي شد. ولي پخش اين برنامه‌ها در سال ۱۹۵۹ در زمان انقلاب كوبا و تعطيلي ايستگاه‌هاي تلويزيوني متوقف شد و در سال ۱۹۷۵ با وارد كردن تجهيزات از NEC ژاپن و SECAM جماهير شوروي كه مطابق با استاندارد NTSC بودند، از سرگرفته شد.

 مكزيك

در مكزيك ” گوئيلرموگنزاس كامازاناً (۱۹۶۵-۱۹۱۷) يك سيستم اوليه پخش رنگي را ابداع كرد. وي در سال‌هاي ۱۹۴۲، ۱۹۶۰ و۱۹۶۲ حق اختراع براي سيستم‌هاي تلويزيوني رنگي را دريافت كرد. حق اختراع (به ثبت رسيده در ۱۹ آگوست ۱۹۴۰) براي تنظيم كننده (آداپتور) فيلتر رنگي براي تلويزيون سياه و سفيد در سال ۱۹۴۲ اعطا شد كه اين سيستم مثابه گيرنده‌هاي رنگي بود كه در سال ۱۹۳۶ توسط جان لوگي بِرد در بريتانيا و در آگوست ۱۹۴۰ بوسيله شركت CBS در آمريكا ارائه شده بود. در ۳۱ اوت ۱۹۶۴ «كامراناً نخستين پخش رنگي خود را از آزمايشگاهش در» گيك آزمايشات راديوي مكزيك«در خيابان» لوسرناً در شهر «مكزيكوسيتي» فرستاد. اين سيگنال ويدئويي با فركانس ۱۱۵ مگاهدترز و با جسامد صوتي ۴۰ متر باند (metre band) پخش شد. وي اجازه ساخت نخستين تبليغ رنگي را در مكزيك در ۸ فوريه ۱۹۶۳ دريافت كرد و «برنامه Paraiso Infantil» ساخت وي، از تلويزيون XHGC شهر مكزيكوسيتي پخش شد.

 كانادا 

تلويزيون رنگي به محض پخش برنامه‌هاي تلويزيوني رنگي در آمريكا، از كانادا نيز متداول شد. ايستگاه‌هاي تلويزيوني اين كشور ساخت برنامه‌هاي تلويزيوني رنگي خود را از سال ۱۹۶۶ آغاز كردند.

 تلويزيون رنگي در اروپا

تلويزيون رنگي در اروپا با كمي تاخير ساخته شد و باتوجه به برخي مشكلات فني به تعويق افتاد. اروپائي‌ها باتوجه به اتخاذ تصميماتي براي ارائه سيستمي با ۶۲۵ خط نور براي پخش برنامه‌هاي سياه و سفيد و با فريم كمتر اما پهناي باند بزرگتر، نتوانستند به طور مستقيم استاندارد رنگ آمريكا را در پيش گيرند.

اين امر در هر صورت يك فقدان صلاحيت محسوب مي‌شد، چرا كه شامل مشكلاتي در زمينه رنگ بود كه با معرفي دستگاه‌هاي ضبط ويدئويي در اواخر دهه ۵۰ اين مشكلات شدت پيدا كرد. از آنجا كه در آن زمان استوديوهاي پخش برنامه‌هاي تلويزيوني دولتي بودند، انگيزه‌هاي تجاري نيز كمتر مطرح بود.

گرچه كار بر روي سيستم‌هاي گودبرداري رنگ‌هاي مختلف با ثبت نخستين اختراع SECAM در سال ۱۹۶۵، تقريباً از دهه ۵۰ آغاز شد، سال‌ها گذشت تا بالاخره نخستين برنامه‌هاي تلويزيوني در سال ۱۹۶۷ پخش شد. آلماني‌ها باتوجه به نارضايتي از عملكرد NTSC و اقدامات اوليه SECAM، در سال ۱۹۶۳ گيرنده PAL را راه اندازي كردند. اين سيستم مشابه NTSC بود ولي برخي از نظرات SECAM را نيز بكار برده بود.

فرانسوي‌ها در اين زمينه از SECAM تبعيت كرده و به طور عمده از روس‌ها در اين زمينه استفاده كردند.

نخستين گيرنده‌هاي PAL با مشخصات كامل به يك خط تاخيري فرا صوتي دقيق وابسته بود كه در نخستين روزهاي سنجش حدود هزينه‌هاي گيرنده را جبران مي‌كرد. ساير سيستم‌هاي كدبرداري رنگ كه تا آن زمان تصويب شده بودند، بر مشكلات رنگ در NTSC فائق مي‌آمدند ولي گيرنده PAL از آن جهت منحصر بفرد بود كه مي‌توانست به عنوان يك گيرنده اقتصادي بدون استفاده از يك خط تاثيري، با عملكرد بهتر و در مواردي بهتر از يك معادل مدل NTSC ساخته شود.

SECAM به چنين دقتي براي خط تاخيري خود نياز نداشت و مي‌توانست از گونه‌هاي فلزي ارزان قيمت تر و از لحاظ ميدان مغناطيسي قويتر بهره مند شود. در زمان آغاز استفاده از گيرنده‌ها PAL در پخش برنامه‌ها در سال ۱۹۶۷ با تعصب مشاهده شد كه پيشرفت‌ها در تكنيك‌هاي ساخت شيشه (آينه) هزسينو دقت در خطوط تاخيررا به حدي پائين آورد كه گيرنده با سيستم PAL آسان نيز از لحاظ تجاري به سختي ساخته مي‌شود و تمامي گيرنده‌هاي SECAM همانند گيرنده‌هاي PAL خط تاخير را عملاً بكار مي‌گرفتند. تا پايان قرن ۲۰ خطوط تاخير از شيشه به طور كامل در تمامي معادل‌هاي الكترونيكي خود جايگزين شدند و تقريباً تمامي دستگاه‌هاي تلويزيوني اكنون مي‌توانند گيرنده‌هاي PAL، SECAM و NTSC را كدبرداري كنند.

نخستين پخش برنامه رنگي در اروپا بوسيله شبكه دوي BBC در اول ژوئيه ۱۹۶۷ با گيرنده PAL آغاز به كار كرد. نخستين پخش در غرب آلمان در ماه اوت در پي فرانسه در ماه اكتبر صورت گرفت. سيستم PAL اكثر كشورهاي اروپاي شرقي و انگليس، پرتقال، بلژيك، هلند، اتريش، مجارستان و امپراطوري چين و اتومن منتشر شد.

در ايتاليا بر سه تصويب يك سيستم تلويزيوني رنگي ملي با نام ISA ساخته شده به وسيله «اينديست»، مشاجراتي صورت گرفت و اين عقيده سرو صدا به راه انداخت. در نتيجه ايتاليا يكي از آخرين كشورهاي اروپايي بود كه پس از آزمايشات فني طولاني به طور رسمي سيستم PAL را در سال ۱۹۷۷ تصويب كرد.

فرانسه، لوكزامبورگ و شوروي و ديگر قلمروهاي خارجي آنها سيستم SECAM را انتخاب كردند. SECAM يك انتخاب رايج در كشورهاي با پستي و بلندي زياد و كشورهاي با اساس گسترده نصب تجهيزات سياه و سفيد بود، چرا كه سيگنال ناهموار SECAM بهتر با اين مكان‌ها سازگار بود. تنها نقص واقعي SECAM اين بوده كه بر خلاف NTSC و PAL، دسترسي به پس توليد يك SECAM كدبرداري شده، بدون يك كاهش عميق در كيفيت عملاً امكان پذير نيست. نخستين پخش برنامه رنگي مرتب با استفاده از SECAM در اول اكتبر ۱۹۶۷ در شبكه دوي فرانسه صورت گرفت. در فرانسه و انگليس برنامه‌هاي تلويزيوني رنگي در فركانس UHF توليد مي‌شد كه تا دهه ۸۰ در بريتانيا با ۴۰۵ خط نور و در فرانسه با ۸۱۹ خط شكل مي‌گرفت. (فركانس VHS براي تصاوير سياه و سفيد استفاده مي‌شد) ساير كشورها نيز كه تصاوير سياه و سفيد با ۶۲۵ خط نور را بر روي فركانس‌هاي UHF, VHF به نمايش مي‌گذاردند، برنامه‌هاي رنگي را بر روي شبكه‌هاي مشابه به سادگي پخش مي‌كردند. لازم به ذكر است كه برخي برنامه‌هاي تلويزيوني بريتانيا به ويژه برنامه‌هايي كه به وسيله شبكه تفتني ITC و يا براي آن شبكه ساخته مي‌شدند، پيش از معرفي تلويزيون رنگي به اين كشور براي فروش به شبكه‌هاي آمريكايي ساخته مي‌شدند.

نخستين برنامه تلويزيوني بريتانيا به شكل رنگي، يك سريال درام با عنوان «ماجراجويي آقاي لانسلوت» بود كه نخستين با به صورت سياه و سفيد در سال ۵۷-۱۹۶۵ ساخته شد و بعدها براي فروش به شبكه NBC آمريكا به صورت رنگي درآمد.

 تلويزيون رنگي در كشورهاي آسيايي مجاور اقيانوس آرام 

در ژاپن شركت NHK با استفاده از يك نوسان در سيستم NTSC در ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۰ يك تلويزيون رنگي را معرفي كرد. با اين وجود ساير كشورهاي اين منطقه از جمله سنگاپور(۱۹۷۳)، نيوزيلند(۱۹۷۳) و هند (۱۹۸۲) و استراليا(۱۹۷۵) تا مدت‌ها بعد اين روش را بكار نگرفتند و در عوض سيستم PAL را بكار گرفتند. كره جنوبي تلويزيون رنگي را با استفاده از سيستم NTSC تا سال ۱۹۸۰ معرفي نكرد؛ گرچه اين كشور اين تلويزيون‌ها را براي صادرات توليد مي‌كرد.

 تلويزيون رنگي در آفريقا 

نخستين خدمات رنگي تلويزيون در آفريقا در سال ۱۹۷۳ با استفاده از سيستم PAL در جزيره «زن زيبار» تانزانيا معرفي شد. در آن زمان آفريقاي جنوبي هيچ سرويس تلويزيوني نداشت (باتوجه به مخالفت‌هاي رژيم آپارتايد)، اما در سال ۱۹۷۶ يك سرويس راه اندازي شد. نيجريه در دهه ۷۰ سيستم PAL را براي پخش برنامه‌هاي رنگي اتخاذ كرد ولي كشورهاي نظير غنا و زيمبابوه تا دهه ۸۰ با سيستم سياه و سفيد كار مي‌كردند.

 تلويزيون رنگي در آمريكاي جنوبي

دراوايل دهه ۷۰ برزيل نخستين كشور در آمريكاي جنوبي بود كه با استفاده از سيستم PAL با عنوان PAL-M در تركيب با سيستم NTSC و PAL تصاوير رنگي تلويزيوني را دريافت كردند. نخستين برنامه رنگي در ۱۹ فوريه ۱۹۷۲ پخش شد.

 پخش تلويزيون

در ساير كشورهاي آمريكايي از سيستم NTSC به تنهايي استفاده مي‌شد. (براي كشورهاي مجزا از فهرست معرفي تلويزيون در كشورها استفاده كنيد) آمريكا و كانادا : در بخش زيرليستي است كه نشان مي‌دهد چه زمان در استان‌هاي كانادا و آمريكا نخستين ايستگاه‌هاي تلويزيوني رسمي آغاز به كار كرد.

 

Television aerial on a rooftop

 آمريكا 

نخستين سرويس تلويزيوني منظم در آمريكا در دوم جولاي سال ۱۹۲۸ راه اندازي شد. «كميسيون راديويي فدرال»، «سي اف جنكينس» را براي پخش برنامه از ايستگاه «ويتون» در «مري لند» در حومه واشنگتن تعيين كرد. ولي براي حداقل ۱۸ ماه نخست، تنها تصاوير سايه نما از فيلم متحرك پخش مي‌شد. ايستگاه راديويي WRNY به سازمان دهندگي «هوگوگرنسبك» با مسئوليت محدود براي پخش برنامه‌هاي تلويزيوني زنده در شهر نيويورك با استفاده از تصاوير ۴۸ خطي در ۱۴ آگوست ۱۹۲۸ راه اندازي شد. به طور همزمان گزنسبك نخستين مجله مربوط به تلويزيون در جهان را با همان عنوان منتشر كرد. ايستگاه تلويزيوني جنرال الكتريك در «اسچنكتادي» نيويورك از ۱۳ ژانويه ۱۹۲۸ به طور نامنظم آغاز به كار كرد و از طريق امواج كوتاه با تصاوير ۴۸ خطي نورهاي انعكاس را پخش مي‌كرد كه تا ماه سپتامبر به هفته‌اي چهار برنامه رسيد. ايستگاه AB × W۲ با سيستم CBS در شهر نيويورك نخستين برنامه‌هاي هفتگي خود را در ۲۱ جولاي ۱۹۳۱ با استفاده از سيستم الكترومكانيكي ۶۰ خطي آغاز كرد. در نخستين برنامه «شهردار جيمي واكر» ، «بوسرل سيستر»، «كيت اسميت» و «جرج گرشوين» دخالت داشتند. اين سرويس در فوريه سال ۱۹۳۳ پايان يافت. «دان لي» در دسامبر ۱۹۳۱ ايستگاه AO× W۲ را در لوس آنجلس راه اندازي كرد. اين ايستگاه تلويزيوني با استفاده از فركانس UHF برنامه‌هايي را به طور منظم به استثناي يكشنبه‌ها و روزهاي تعطيل تا چندين سال پخش مي‌كرد. تا سال ۱۹۳۵ م استوديوهاي پخش برنامه‌هاي تلويزيوني الكترومكانيكي با وضوح پايين، در آمريكا ظاهر شدند؛ به استثناي دانشگاه‌هاي دولتي كه اين روند تا سال ۱۹۳۹ به طول انجاميد. كميسيون فدرال ارتباطات در آمريكا دريافت هيچ استانداري فني مشخصي براي روند توليد تلويزيون وجود ندارد، بنابراين تمامي ايستگاه‌هاي تلويزيوني مشابه در آمريكا تنها مجوز آزمايشي دريافت كردند و هيچ مجوز تجاري داده نشد. نمايش يك سيستم تماماً الكترونيكي توسط «فيلو فارنس ورث» در موسسه فرانكلين در فيلادلفيا، خط مستقيمي در جهت آينده تلويزيون ايجاد كرد. در ۱۵ ژوئن ۱۹۳۶، شبكه وان لي نمايش يك ماهه‌اي را در تلويزيون با وضوح بالا در بر روي ريسور (گيرنده) AO× W۶ (و بعدها KTSL) با تصوير ۳۰۰خطي از يك فيلم متحرك آغاز كرد. شبكه ۱۹۳۶ ارائه كرد و در ششم نوامبر نخستين برنامه عمومي خود را در مطبوعات پخش كرد. شبكه NBC پخش برنامه‌هاي منظم خود را در ۳۰ آوريل ۱۹۳۶ با پخش يك برنامه از افتتاحيه «نمايشگاه جهاني ۱۹۳۹ در نيويورك» آغاز كرد. تا ژوئن ۱۹۳۹ برنامه‌هاي تلويزيوني منظم الكترونيكي با ۴۴۱ خط نور در شهر نيويورك و لوس آنجلس و تا ماه نوامبر در ايستگاه جنران الكتريك در «سچنكتاري» در دسترس بود. از ماه مي‌تا دسامبر ۱۹۳۹، ايستگاه NBC جنرال الكتريك در شهر نيويورك هر هفته از چهارشنبه تا يكشنبه برنامه پخش مي‌كرد و به طور كلي در هر ماه ۵۸ ساعت برنامه داشت. اين برنامه‌ها ۳۳درصد اخبار، ۲۹درصد درام و ۱۷درصد برنامه‌هاي آموزشي بود كه به طور متوسط دو هزار دستگاه گيرنده و بين پنج تا هشت هزار بيننده تا پايان سال از اين برنامه‌ها بهره مي‌جستند. يك خودروي كوچك مي‌توانست حوادث را تا ۱۰ مايل فاصله از فرستنده كه بر بالاي «ساختمان امپراطوري دولتي آمريكاً قرار داشت، پوشش دهد. كابل هم محور براي پوشش حوادث در» باغ ماديسون” بكار گرفته شد. منطقه تحت پوشش براي يك تصوير خوب دايره‌اي به شعاع ۴۰ تا ۵۰ مايل از ساختمان امپراطوري بود كه اين منطقه پيش از ۱۰ ميليون نفر را پوشش مي‌داد. FCC در دوم مي۱۹۴۱، استانداردهاي مهندسي تلويزيون NTSC را با ۵۲۵ خط و ۳۰فريم و با صدايي كه با تغيير در فركانس ايجاد مي‌شود، اتخاذ كرد. دستگاه‌هايي كه تا سال ۱۹۳۹ با تجزيه كمتر، به فروش رفت، هنوز هم براي كسب استانداردهاي جديد قابل تغيير هستند. FCC دريافت زمان براي ارائه مجوز تجاري به تلويزيون فرا رسيده و بنابراين نخستين مجوز اين چنيني در ا ول جولاي ۱۹۴۱ به ايستگاه‌هاي تلويزيوني CBS, NBC در نيويورك و پس از آن به ايستگاه فيلكو در فيلادلفيا اعطا شد. پس از پيوستن آمريكا به جنگ جهاني دوم، FCC زمان مورد نياز براي پخش برنامه را براي اعطاي مجوز تجاري از ۱۵ ساعت در هفته به ۴ ساعت كاهش داد. اكثر ايستگاه‌هاي تلويزيوني از پخش برنامه محروم شدند. برنامه‌هايي نظير سرگرمي‌هايي همچون بوكس، حوادث باغ ماديسون و اخبار جنگ نيز به برنامه‌ها افزوده شدند. در سال ۱۹۴۲م، پنج هزار دستگاه در دست استفاده بود ولي توليد برنامه‌هاي جديد تلويزيوني، راديويي و ساير تجهيزات پخش براي اهداف شهري از آوريل ۱۹۴۲ تا آگوست ۱۹۴۵ تعطيل شد.

 كانادا

” شركت پخش برنامه كاناداً شبكه آمريكايي NTSC با سيستم ۵۲۵ خط نور را به عنوان استاندارد پخش خود تعيين كرد. اين شبكه در سپتامبر ۱۹۵۲ پخش تلويزيوني خود را آغاز كرد. نخستين برنامه ششم سپتامبر ۱۹۵۲ از ايستگاه CBFT در كبك در مونترال پخش شد. اين شبكه به دو زبان انگليسي و فرانسوي برنامه پخش مي‌كرد. دو روز بعد از آغاز كار اين شبكه در ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۲ ايستگاه CBLT در اونتاريو، تورنتو آغاز به كار كرد. اين شبكه يك ايستگاه انگليسي زبان براي اين كشور بود. نخستين ايستگاه تلويزيوني خصوصي در اكتبر ۱۹۵۳ در سادبيوري، اونتاريو (با عنوان CKSO) راه اندازي شد.

فرانسه 

در ۱۴ آوريل ۱۹۳۱ نخستين برنامه تلويزيوني با استاندارد ۳۰ خطي به وسيله «رنه بار تلمي» پخش شد. در ۶ دسامبر ۱۹۳۱ «هنري دي فرانس» شبكه CGT را راه اندازي كرد. در دسامبر ۱۹۳۲ «بارتلقي» يك برنامه آزمايشي سياه و سفيد را با عنوان (تلويزيون پاريس) (در ۶۰ خط) يك ساعت در هفته پخش كرد كه بعدها از اوايل ۱۹۳۳ به پخش روزانه مبدل شد. نخستين شبكه رسمي تلويزيون فرانسه در ۱۳ فوريه ۱۹۳۵ با ۶۰ خط با پخش برنامه از ۸:۱۵ تا ۸:۳۰ شب رسماً آغاز به كار كرد. اين برنامه با بازي «بياتريس برتي» از استوديوي «راديو- پي تي تي ويژن» در پاريس صورت گرفت. اين برنامه دامنه ۱۰۰ كيلومتري داشت. در ۱۰ نوامبر، «جرج مندل» رئيس استوديوي PTT نخستين برنامه تلويزيوني را در ۱۸۰ خط نور از فرستنده برج ايفل پخش كرد. در قرن ۱۸ «سوزي وينكر» نخستين گوينده از ماه ژوئن به بعد، برنامه‌اي را از خبرگزاري پخش كرد. برنامه‌ها از چهارم ژانويه ۱۹۳۷ فهرست منظمي يافت و در طول هفته ساعت ۱۱:۳۰-۱۱ صبح و ۸:۳۰-۸ شب و در روزهاي يكشنبه از ۷:۳۰- ۵:۳۰ بعدازظهر پخش شد. در جولاي ۱۹۳۸ حكمي براي سه سال براي استاندارد با فركانس VHF با ۴۵۵ خط نور تعيين شد. در سال ۱۹۳۹ تنها حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ دستگاه تلويزيون شخصي وجود داشت كه برخي در اماكن عمومي نيز در دسترس بود. با ورود فرانسه به جنگ جهاني دوم در سال مذكور، پخش برنامه‌ها متوقف شد و فرستنده برج ايفل خراب شد. در سوم سپتامبر ۱۹۴۰ تلويزيون فرانسه به وسيله نيروهاي اشغالگر آلمان مصادره شد. يك توافقنامه فني بوسيله شركت (Compagnie des Comptevrs) و شركت «تله فونكن» به امضا رسيد و يك توافقنامه مالي براي آغاز سرويس دهي بوسيله وزارت ملي پست و راديوي آلمان به امضا رسدي در ۷ مي‌۱۹۴۳ در ساعت ۳ بعدازظهر نخستين برنامه مجدداً پخش شد. اين برنامه از تلويزيون پاريس در «كاگناك جي» پخش شد. اين برنامه‌هاي منظم (پنج ساعت و يك ربع در روز) تا ۱۶ آگوست ۱۹۴۴ ادامه يافت. حدود يك هازر دستگاه با ۴۴۱ خط- اكثراً در بيمارستان‌هاي سربازان- اين برنامه‌ها را مشاهده مي‌كردند. در سال ۱۹۴۴ «رنه بارتلمي» يك استاندارد تلويزيوين ۸۱۹ خطي را ارائه كرد. بارتلمي در طول دوران اشغال، به تلويزيوني با ۱۰۱۵ و حتي ۱۰۴۲ خط دست يافت. در اول اكتبر ۱۹۴۴ خدمات تلويزيوني پس از آزادسازي پاريس آغاز شد. اين خدمات از استوديوهاي «كوگناك- جي» پخش شد. در اكتبر ۱۹۴۵ پس از تعميرات، فرستنده برج ايفل دوباره راه اندازي شد. در ۲۰ اكتبر ۱۹۴۸ «ميتراند» استاندارد پخش برنامه‌هاي ۸۱۹ خطي را تصويب كرد كه پخش آنها در اواخر ۱۹۴۹ بدان شكل آغاز شد. فرانسه تنها كشور اروپايي بود كه اين گونه برنامه را تصويب كرد. (ساير كشورها برنامه‌هاي با خطوط ۶۲۵ را انتخاب كردند.)

 آلمان

پخش برنامه‌هاي الكترومكانيكي در آلمان در سال ۱۹۲۹ آغاز شد ولي اين برنامه‌ها تا سال ۱۹۳۴ صامت بود. سرويس شبكه الكترونيكي در ۲۲ مارس ۱۹۳۵ با ۱۸۰ خط نور با استفاده از سيستم رابط فيلم و يا دوربين‌هايي با ديسك نيپكو آغاز شد. پخش برنامه‌ها با استفاده از دوربين‌هاي بر مبناي ميدان يوني در ۱۵ ژانويه ۱۹۳۶ آغاز شد. بازبينهايي تابستاني المپيك برلين با استفاده از دوربين‌هاي الكتروني
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
برچسب: ،
موضوع:

[ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ ] [ ۱۲:۰۷:۴۶ ] [ masoumi5631 ] [ نظرات (0) ]
[ ۱ ][ ۲ ][ ۳ ]
.: Weblog Themes By sitearia :.

درباره وبلاگ

نويسندگان
نظرسنجی
[#VoteTitle#]
[#VTITLE#]
     نتیجه

لینک های تبادلی
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت لغو عضویت
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : 0
دیروز : 0
افراد آنلاین : 6
همه : 0
چت باکس
موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
امکانات وب

سئو کار حرفه ای / خرید پیج اینستاگرام / باربری / دانلود نرم افزار اندروید  / شرکت خدمات نظافتی در مشهد / شرکت نظافت منزل و راه پله در مشهد / شرکت نظافت راه پله در مشهد / شرکت نظافت منزل در مشهد  /سایت ایرونی  / بازی اندروید  /  خدمات گرافیک آریا گستر  / فروش پیج آماده آریا گستر / نیازمندی های نظافتی / وکیل در مشهد / ارز دیجیتال / نیازمندی های قالیشویی / مبل شویی / املاک شمال  / آرد واحد تهران / فیزیوتراپی سیناطب / sell Instagram account safely / نیازمندی های گردشگری / نیازمندی های سالن زیبایی